در روششناسی علمی نظریههایی کارآمد به حساب میآیند که مسایل را به خوبی توصیف و تحلیل کنند. بر خلاف علوم تجربی، در علوم انسانی به دلیل پیچیدگی انسان و جامعه، بعضاً کارکرد پیشبینی از نظریهها انتظار نمیرود. با این حال در حوزههایی چون مطالعات تاریخی، معمولاً از دیدگاههای پژوهشگران و نظریههای آنان انتظار میرود نسبت به شرح رویدادها، تبیین به دست دهند و دربردارندۀ پاسخی منطقی برای چالشهای مسأله باشند.
روش علمی در گورانپژوهی
این نکته دربارۀ مطالعات کردی و از آن جمله گفتمان گورانپژوهی نیز وجود دارد. در این باره، علاوه بر لزوم استناد به دادههای تاریخی و ملاحظۀ بافتار خاص مناطق کردنشین و غالبیت عنصر عشیرهای بودن مردمان این حوزۀ جغرافیایی، باید در تلاش بود ضمن رعایت آداب علمی و دانشگاهیْ حتی المقدور از صدور احکام قطعی و تعمیمیْ و تبدیل کردن یک مسألۀ علمی به ابزار هویتی خودداری کرد. اگر در این گفتمان بنمایهها و رگههایی از قومیت و هویت نیز وجود دارد، در روند علمی باید میان گذشتهگرایی بر پایۀ آنها و تاریخپژوهی بر اساس آن اسناد فرق گذاشت و به علاوه، مسیر حفظ میراث تاریخی گوران را در احیای روشمند آن جستوجو کرد، نه در مخالفت با سورانها و به ویژه انشقاق از کردها.
دست یازیدن بر روش دوم، بیش از آنکه مبنای علمی داشته باشد، واکنشی سلبی به حساب میآید که ظاهراً گرفتار همان خطای دیگران است! به عبارتی، اگر دیگران ـ در اینجا سورانها ـ در گذشتۀ نزدیک با عملکرد خود باعث کمرنگ شدن نقش میراث تاریخی گوران و انزوای زبان هورامی (و نیز دیگر گویش/ زبانهای کردی) شدهاند، این راه دوم نیز بیشتر به تقابل و دشمنی با آنان میماند تا تلاش برای محافظت از دستاوردها و داشتهها.
تفاوت فعالیت گورانگرایان با روش علمی دانشگاهی
با درک دغدغۀ دوستانی که در حوزۀ فرهنگ و زبان و ادب هورامان و گوران گام برمیدارند، بر این باورم که میان فعالیت فرهنگی آنان از طریق چنگ بستن بر نسخ خطی و دیوان اشعار و برخی متون و نیز نگاه آنان به پارهای آرای شرقشناسان، و فعالیت علمی و دانشگاهی بر پایۀ روش مناسب آن و به ویژه منبعشناسی تاریخی، تفاوتهای قابل توجهی وجود دارد.
در رشتۀ دانشگاهی تاریخ به دانشجویان آموخته میشود به جای خوانش منابع بر اساس نگرش امروزین و دخالت دادن حب و بغض، با رویکردی همدلانه با آنها روبهرو شوند، منابع را در بافتار تاریخی همان دوره بخوانند و برداشتهای خود را به مستنداتی دیگر از همان دوره گره بزنند و نهایتاً با تکیه بر دیدگاه توسعیاشان ـ که طبیعتاً از ملاحظۀ منابعی قابل توجه به دست آمده است ـ دیدگاه خود را بدون جانبداری و به دور از اِعمال گرایشهای پیشین خود تنظیم کنند.
در پژوهش علمی دربارۀ میراث گوران نیز باید چنین بود: پیش از هر چیز به عنوان یک پژوهشگر باید از نگاه هویتی نسبت به آن دست کشید و آن گاه با شناخت مناسب و فنی منابع، آنها را بر پایۀ رویکرد علمیِ تاریخی بازخوانی کرد و نهایتاً نتایج را با رعایت اصول معتبر منتشر کرد؛ اصولی که در آن از به کار بردن عباراتی چون به نظر میرسد، ظاهراً، شاید، احتمالاً، بعضاً و از این قبیل موارد خودداری نمیشود و پژوهشگر با استفاده از آنها، ضمن آنکه تواضع خود را نشان میدهد، در عمل آگاهی خود بر معرفتشناسی را به خواننده منتقل میکند.
دیدگاه من دربارۀ مسألۀ گوران
با ملاحظۀ این نکات و استناد به یادداشتهای پیشین نسیمگرام، به نظر میرسد آنچه جوانبی از چالشهای مسألۀ گوران را حل میکند، شناخت آن به عنوان «زبان ادبی و علمی بخشهایی از مناطق کردنشین با تکیه بر نواحی نیمۀ جنوبی آن» است. طبیعتاً چنین نظریهای، وجود عشیرههایی با نام و عنوان گوران را انکار نمیکند و به علاوه، بر نبودن دوگانههای فرهنگی چون گوران و جاف در مناطقی همچون پاوه و جوانرود دلالت نمیکند. این دیدگاه بیشتر در پی آن است تا نگاهی کلی به ادبیات و میراث بازجایمانده به این زبان داشته باشد و بتواند دربارۀ پراکندگی گورانها در جغرافیای کردی، توضیحی منطقی و نه هیجانی بدهد:
حقیقت آن است که به درازنای چندین سده، غالب تولیدات ادبی کردها به شیوۀ گورانی بوده است. به کار بردن عنوان شیوه در جملۀ پیش، بر پایۀ این دیدگاه است که اورامی/ هورامی بیشتر به زبان عادی گویشوران هورامان اطلاق میشده است، در حالی که واژۀ گورانی عموماً در منظومهها آمده و در غالب موارد بر شیوۀ نظم دلالت میکند. بر پایۀ این دیدگاه، عنوان اورامی/ هورامی همچنین کارکرد انتسابی برای اهالی هورامان به ویژه در ناحیۀ هورامان تخت نیز دارد.
واژۀ علمی در عبارت «زبان ادبی و علمی» در این دیدگاه، بیشتر ناظر بر این مسأله است که عمدۀ اهل علم مناطق کردنشین در گذشته با این شیوۀ ادبی آشنا بوده و برخی از آنان آثار علمی خود را ـ غالباً آثار تعلیمی ـ به این زبان سرودهاند. بنابراین علمی بودن این زبان در این دیدگاه، برای بیان آشنایی اهل علم این مناطق با آن است؛ کسانی که ممکن است خود هورامی نبوده باشند. این نکته، در تحلیلی که در ادامه در مورد یک گزارش تاریخی مربوط به سنندج میآید، بیان میشود و کارایی آن نیز در عمل ارزیابی میشود.
کارکرد واژۀ ادبی در این دیدگاه نیز آشکار است. با این حال، با توجه به جایگاه شعر در گذشته و رواج آن در میان عموم مردم و گرایش آنان به سرودهها ـ چه در قالب منظومههای اعتقادی و تعلیمی و نیز عاشقانه، و چه در حالت آوازها و گورانیها ـ آشنایی نسبی مردم عادی با این شیوۀ زبانی، روشن میشود. بر این اساس، بخشی از مردم نیز دستکم در سطح فهم منظومههای شایع در میان آنان، با گورانی آشنایی داشتند. این تحلیل از جمله در آنجا به کار میآید که بدانیم آشنایی پارهای از مردم در نواحی مختلف مناطق کردنشین، الزاماً به معنی گوران بودن آنان نیست و بیشتر از جایگاه این شیوۀ زبانی در میان جامعه ناشی میشود. به هنگام بحث از گزارش تاریخی مربوط به سنندج، از این بُعد از دیدگاه نیز استفاده میشود و به این ترتیب کارایی آن در تحلیل برخی رویدادهای تاریخی آشکار میشود.
نکتۀ دیگر در خصوص پراکندگی گورانها و شیوۀ زبانی گورانی، به لزوم توجه به درهمتنیدگی و در عین حال توزیع جغرافیایی نامتوازن عشیرهها در مناطق کردی بازمیگردد. حقیقت آن است که در گذشته گروههای متعددی از کردها بنا به دلایل مختلف و در دورههایی متعدد، در جغرافیای کردستان جابهجا میشدند. این جابهجایی ضمن آنکه به معنی تغییر فصلی سکونتگاه نیست، تنها در میان کوچروان و نیمهکوچروان شایع نبوده و در میان عشیرهها و ایلها و گروههای مختلف کردی قابل پیجویی است. اگر این نکته ملاحظه شود، دیگر نمیتوان حضور پارهای گورانها در نقطهای دوردستتر از هورامان کنونی را به معنی گورانی بودن آن ناحیه در حالت مطلق دانست و در نتیجه به گستراندن جغرافیای گورانها به نواحی کنارهای کردستان و فراتر از آن دست یازید.
زبان هورامی در شهر سنندج: کارایی نظریۀ جاری در تبیین مسألۀ گوران
اکنون با در نظر داشتن این دیدگاه، میتوان برای گزارش سعید خان کردستانی دربارۀ سنندج در مقدمۀ منظومۀ نزانی ـ که ترجمهای گورانی از انجیل است ـ تحلیلی منطقی یافت. عبارتی از او که در آن میگوید زبان هورامی «بالکلیه از میان رفته، شاید چند نفر پیرزن در گوشه و کنار هنوز به آن متکم باشند»، از جانب برخیْ استدلالی برای هورامی دانستن سنندجیها و از میان رفتن آن در بازهای کوتاه ـ گویا پنجاه سال ـ تلقی شده است؛ در حالی که به نظر میرسد چنین نباشد!
اگر چه سعید خان در ابتدا ذکر میکند پنجاه سال از سنندج دور است و در غربت به سر میبرد، اما در ادامه میگوید در بیست سال اخیر سه بار به آنجا رفته است. بنابراین بازۀ زمانی مورد نظر کوتاهتر از آن پنجاه سال ـ ظاهراً نزدیک به سی سال ـ است. با در نظر داشتن این کوتاهی زمانی، از میان رفتن زبان اهالی سنندج در آن مدت و تبدیل شدنش به سورانیْ عجیب، به دور از انتظار و مشخصاً قابل تردید است. به ویژه آنکه در منابع تاریخی دیگر چنین تغییر سریع و ناباورانهای ذکر نشده است؛ امری که اگر چنان بود، نوعاً انتظار میرفت در جایی دیگر دستکم اشارهای به آن وجود داشته باشد.
با این حال اگر همۀ گزارش تاریخی سعید خان ملاحظه و در عین حال، نظریۀ جاری در نظر گرفته شود، میتوانیم تحلیلی منطقی بر این گزارش او به دست دهیم. اظهار تأسف سعید خان دربارۀ وضعیت سنندج، بیشتر به جهت فروکش کردن جو علمی سنندج است و اتفاقاً در ذیل این مسأله است که او دربارۀ زبان هورامی نیز اظهار نظر میکند. آشکار است وقتی عالمان باقی نمانند، زبان خاص آنان نیز جایگاه خود را از دست میدهد.
سعید خان در ابتدا از شکوفایی علمی سنندج در گذشته و فعالیت مدارس و مساجد آن و حضور علمای باسواد در شهر سخن میگوید و سنندج را به دلیل آن ویژگیها دارالعلم میخواند و در ادامه از شرایط پیشآمدۀ جدید در نماندن جو علمی پیشین و مهاجرت عالمان، با عنوان دارالجهل شدن شهر نام میبرد.
بر پایۀ نظریۀ حاضر میدانیم که باید آن اهل علم سنندج، زبان گورانی را میدانستند و در عین حال، به دلیل این جو و احتمالاً علاقۀ مردم به شعر و ادبیات، بخشی از مردم نیز به زبان هورامی آشنا بودهاند. خود سعید خان در توصیف زبان هورامی از عبارت «که اهل علم آن ایام به آن متکلم بودند» یاد و مشخصاً رواج آن در سنندج را به عالمان محدود میکند. تکلم در اینجا میتواند ناظر بر عمق کاربرد این زبان در نظام آموزشی سنتی آن دوره باشد و در عین حال، بر نقش عالمان هورامی در مراکز علمی آن دورۀ سنندج دلالت کند. وقتی بنا به هر دلیلی آن شور و نشاط علمی باقی نمانده، گویشوران و آگاهان به زبان ادبی و علمی آن دوره ـ گورانی ـ نیز کاهش یافتهاند و در عین حال، چون جایگاه شعر و ادبیات تغییر کرده است، در میان مردم نیز آشنایان به زبان هورامی کاهش یافتهاند. اینکه سعید خان از پیرزنان به عنوان تنها دانایان باقیمانده به زبان هورامی یاد کرده است، ظاهراً به همین دلیل بازمیگردد. با چنین تفسیری میتوان تغییر جایگاه شیوۀ گورانی در سنندج را ـ متأثر از تحول شرایط علمی آن ـ به خوبی درک کرد و نادرستی برداشت پیشین را مبنی بر هورامی بودن تمام مردم شهر اعلام کرد.
علاقه به شعر سورانی پیش از ملیگرایی کردی
سخن از تحول شرایط علمی سنندج و نیز تغییر جایگاه شعر و ادبیات در میان مردم، بر پایۀ گزارش سعید خان است. او تعداد زیادی از شاعران را نام میبرد و از عدم رواج اشعار آنان در میان مردم به مانند گذشته گلایه میکند. نام نالی نیز در میان این شاعران وجود دارد و این مسأله نشان میدهد که پیشتر مردم آنجا با اشعار او آشنا بوده و چه بسا آنها را از بر میکردهاند؛ شاعری که عمدتاً به عنوان ستون اصلی شعر سورانی در آن دوره شناخته میشود. بر این اساس آشکار میشود که پیش از آن ذوق مردم شهر سنندج نسبت به شعر و ادبیات به گونهای بوده که پذیرای انواع اشعار کردی از جمله سورانی بودهاند و این مسأله به دلیل ظهور و نمود و رونق و اثرگذاری ملیگرایی کردی ـ که مدتها پس از آن شکل گرفته ـ نبوده است!
با ملاحظۀ کارایی این نظریه دربارۀ گزارش سعید خان، اکنون میتوان دربارۀ کاربرد آن در گفتمان گورانپژوهی به قضاوت نشست و در عین حال کاستیهای آن را آشکار کرد؛ دیدگاهی که بر پایۀ مجموعۀ یادداشتهای پیشین در همین وبسایت تکوین یافته است. علاقهمندان در صورت تمایل برای خواندن یادداشتهای قبلی، آنها را ملاحظه کنند:
یادداشت ١: هورامی یا گورانی
یادداشت ٢: دیگریانگاری گوران برای کرد
یادداشت ٣: تأملی در واژههای گوران و هورامان در اثری از سید عبدالله بلبری
یادداشت ٤: تأملی در پراکندگی جغرافیایی مشاهیر گوران و گرایشهای تعاملی آنان
یادداشت ٥: نظریۀ تاریخی آخرین سکونتگاه به کار رفتن زبان هورامی/ گورانی کهن
دیدگاههای بازدیدکنندگان
پویا عبدالملکی
99 روز پیشسلام و عرض ادب، این یادداشت و ۵ یادداشت پیشنهادی را با دقت مطالعه کردم. از نوع نگاه متفاوت و منطقی شما به مسٲله استفاده کردم و لذت بردم. برقرار باشید.
سید سعید حسینی
98 روز پیشسلام و احترام. از حسن دقت و لطف نظر شما سپاسگزارم. امیدوارم یادداشتها مفید بوده باشند. ارادتمند.