از اصطلاحات کهنی که اخیراً به عنوان شاخصۀ تعیین حیطۀ زبانی خاص هورامی‌ها به کار می‌رود، واژۀ «گوران» است. شخصاً در این باره مطالعات هدف‌مند بلکه اولیه‌ای هم نداشته‌ام و بنابراین هیچ سررشته‌ای ندارم! با این حال، اگر چه نتوان با داشتن مطالعات تخصصی پیشینی، در این باره به ایراد سخن پرداخت، دست‌کم می‌توان با دقت در برخی منابع تاریخی و بهره بردن از رویکردهای زبان‌شناسی تاریخی، به روشن کردن جنبه‌هایی از این موضوع یاری رساند.

منبعی که در این باره نظر بنده را جلب کرد، کتاب «نور الانوار در کرامات ذراری سید مختار» از سید عبدالصمد تواری، اثری از اواخر سدۀ یازدهم هجری و به صورت دقیق، محرم ١٠٩٩ هجری، است. این اثر، همان گونه که در یادداشت پیشین به آن اشاره کردم، دربارۀ خاندان‌های سادات کردستان با تمرکز بر منطقۀ کلاترزان و مریوان، و به زبان فارسی است. سید عبدالصمد در این کتاب، چهار بار اصطلاح «زبان اورامی» و دو بار اصطلاح «زبان گورانی» را به کار برده است. شکل ثبت‌شدۀ نام هورامان در این کتاب نیز به صورت «اورامان» است که سه بار ذکر شده است. دقت در هر کدام از این واژگان، نحوۀ بیان و چیستی دلالت معنایی آن‌ها در بافتار کتابی از سدۀ یازدهم هجری، قطعاً فایده‌هایی دربارۀ موضوع مورد نظر خواهد داشت.

با در نظر گرفتن این موضوع که کتاب تاکنون به صورت بایسته تصحیح نشده و در سال ١٣٦٨ از جانب خانم فرهیخته‌ای به نام سیده ادیبه حسینی و با مقایسۀ سه نسخۀ خطی به چاپ رسیده است، فعلاً چاره‌ای جز اعتماد به درستی ثبت واژگان نام‌برده در کتاب نیست. در این صورت می‌توان به ارزیابی چرایی نام بردن از دو اصطلاح «اورامی» و «گورانی» در یک اثر طبقاتی ـ تراجمی سدۀ یازدهم هجری پرداخت. مطابق آن‌چه در کتاب آمده، سید عبدالصمد تواری، اصطلاح «زبان گورانی» را برای شعرهای هورامی به کار برده است؛ یک بار زمانی که یک مثنوی شش بیتی را از شیخ شهاب‌الدین کاکوزکریایی (زیسته در سدۀ یازدهم) دربارۀ غارت کاکوزکریا به وسیلۀ «لشکر عجم» (قزلباشان صفوی) نقل کرده و بار دوم نیز زمانی که یک غزل هفت بیتی را دیگر بار از او دربارۀ خوابی که از پیامبر دیده، روایت کرده است. این در حالی است که اصطلاح «زبان اورامی» را بیشتر برای بیان تعابیر در زبان هورامی به کار برده است؛ یک بار زمانی که دربارۀ پیرشالیار توضیح می‌دهد که اسم او پیش‌الله‌یار است و در زبان «اورامی» به پیرشهریار تبدیل شده است (که خود محل تردید است؛ چرا که بعید به نظر می‌رسد در هورامی واژۀ «شهریار» به این شکل نوشتاری وجود داشته باشد، مگر آن‌که ناسخ یا مصحح یا ناشر به اشتباه ثبت کرده باشد)؛ یک بار زمانی که جمله‌ای کوتاه از پیرشالیار خطاب به فرزندش را نقل می‌کند و می‌گوید آن جمله «اورامی» است؛ یک بار زمانی که پسر پیرشالیار را معرفی می‌کند و می‌گوید: «سید راسم در زبان اورامی به سید رستم مشهور و این سید رستم الآن مشهور است به پیر رستم اورامان»؛ و یک بار هم زمانی که جمله‌ای مسجع را از زبان پسر پیرشالیار ـ که شبیه تک‌بیت است (هه‌م زه‌مانا هه‌م زه‌ماوه‌ندی؛ مه‌رته‌به‌م به‌رزا ئه‌و سه‌روو گردی) ـ بیان می‌کند.

بنابراین با در نظر گرفتن شیوۀ بیانی سید عبدالصمد تواری دربارۀ دو اصطلاح «اورامی» و «گورانی»، می‌توان به این نتیجه رسید که در فضای فکری سدۀ یازدهم هجری مناطق هم‌جوار هورامان هم‌چون کلاترزان و توار، زبان گفتاری اهالی هورامان را با عنوان «اورامی» (در نگارش فارسی و در واقع، هورامی) و شکل شعری و نظمیِ این زبان را که حالت ادبی و رسمی‌تری داشته است، با عنوان «گورانی» می‌شناخته‌اند.

پی‌نوشت: نقد این یادداشت و اشتراک یادداشت‌های مشابه اهل تحقیق در این باره، می‌تواند به روشن‌تر شدن ابعاد تاریخی به‌کاررفتن واژۀ گورانی و هورامی منجر شود.

پیشنهاد یادداشت پژوهشی: کسی اهل ذوق و علاقه می‌تواند چند شعر هورامی این کتاب را به خوبی سنجیده و دربارۀ سبک بیانی و به ویژه ساختار واژگانی آنان به تحقیق بپردازد و البته که ما را نیز در این باره به فیض برساند.