زمانی در میان ادبدوستان و پژوهندگان حوزۀ تاریخ ادبیات کردی اختلاف نظر بود که در تاریخ هورامان دو صیدیِ شاعر زیستهاند. این مسأله به دلیل وجود دو گونۀ بیان شعری در دیوان او بازمیگردد که در آن دوره، از آنها به عنوان زبانهای هورامی کهن و هورامی کنونی نام برده میشد. بنده در دورۀ تحصیلی دانشجویی و کارشناسی ارشد خود در یادداشتی برای نشریۀ کردی ـ فارسی روناهی (دانشگاه شهید بهشتی، شمارۀ ٨، زمستان ١٣٩٥، صص ٦ تا ٨)، ضمن بازخوانی یکی از اشعار سید عبدالله بلبری (درگذشتۀ ١٣٥٦ هجری) به این گونۀ زبانی، نشان دادم که صیدی یک نفر بوده و احتمالاً سید عبدالله بلبری آخرین فردی است که به این گونۀ زبانی آشنایی داشته و با آن شعر سروده است.
با وجود قراین و دلایلی که در آن یادداشت ذکر کردهام، برخی بر آن هستند که آن اشعار از آن سید عبدالله بلبری نیستند. اگر لطف کرده و اجمالاً دیدگاه بنده را به عنوان کسی که از سر علاقهمندی، چند سالی بر روی میراث علمی و فرهنگی سید عبدالله بلبری کار کرده و زندگینامۀ تفصیلی او را به چاپ رسانده است، پذیرا باشید، آنگاه میتوانیم چگونگی نام بردن او از زبان هورامی ـ گورانی و واژۀ هورامان را به عنوان آخرین کسی که اصطلاحاً به آن گونۀ زبانی کهن شعر سروده است، به لحاظ تاریخی پراهمیت بدانیم. از همین جهت است که در این یادداشت کوتاه ـ که به درخواست دوست عزیزم، جناب آقای دکتر مدرس سعیدی، عضو محترم هیأت علمی دانشنامۀ جهان اسلام، نگاشته شده است ـ بر اساس کتاب «صحیفة المنوَّر من الشریعة الانور» مختصراً به آنها میپردازم.
صحیفة المنور من الشریعة الانور
سید عبدالله بلبری نخستین فرد در تاریخ ادبیات کردی است که یک اثر تخصصی در علوم اسلامی ـ در اینجا فقه شافعی ـ را در حدود دهۀ ١٣٢٠ هجری به یکی از زبانهای کردی برگردانده است. اثر منظوم او ترجمهگونهای تلفیقی و دستکاریشده از دو کتاب متن ابوشجاع اصفهانی (مشهور به فتح القریب) و منهاج الطالبین امام نووی است که به لحاظ بازشناسی تاریخ اجتماعی هورامان (منطقۀ تخت) دربردارندۀ نکات و فکتهای تاریخی شایان توجهی است. از آن جمله میتوان به برآورد کلی از وضعیت دینی و فقهی جامعۀ هورامان، نمود سبک زندگی هورامیها در بیان احکام فقهی، ابزارهای کاربردی در زندگی هورامیها، خوراکیهای در دسترس مردم هورامان و نوع معاملات و آشنایی آنان با ماههای قمری و رومی اشاره کرد.
سید عبدالله بلبری در ابتدای اثر خود پس از بیان مواردی در فضل پیامبر اسلام (ص) و خاندان و اصحاب او و نیز بیان مباحثی چون ایمان و احکام و اسلام، در یکی از ابیات صحیفه و پیش از آغاز مباحث اصلی منظومه، به نکات ظریفی اشاره میکند که از خلال بررسی آنها میتوان به دادههایی چند دربارۀ فرهنگ زبانی هورامان و کردستان آن دوره دست یافت: «فێقهی شافێعیم کهرد به گۆرانی/ تا زاناش زومرهو کوردی زوانی»؛ یعنی فقه شافعی را به زبان گورانی برگرداندم تا همۀ کردزبانان از آن آگاهی یابند.
واژۀ گورانی در منظومۀ سید عبدالله بلبری
نکتۀ نخست این بیت نام بردن از زبان اثر به گورانی است. در زمان نگارش کتاب «از دیار عرفان؛ زندگی، اندیشه و آثار سید عبدالله بلبری» بر این باور بودم که به کار رفتن واژۀ گورانی «از آنجا ناشی میشود که سید عبدالله بیشتر مدت تحصیلش را در سنندج گذرانده و طبیعتاً از فرهنگ حاکم بر آنجا متأثر شده است؛ چرا که سنندج به مدت چند سده پایتخت امارت اردلانیها بوده است. اردلانیهایی که گر چه به لحاظ سیاسی با هورامیها میانۀ خوبی نداشتند، اما از روی ناگزیری زیر سلطه و سایۀ ادبیات هورامی به سر میبردند. ایشان بنا به عادت خود این بخش بزرگ ادبیات را، ادبیات «لهجۀ گورانی» مینامیدند. بنا به قرینههای موجود نظیر قرآن نفیس خطی آبطلاکاری هدیهشده به سید عبدالله، مشخص است که سید عبدالله در دوران تحصیل و بعد از آن، با حکام محلی سنندج رابطۀ نزدیکی داشته و با محافل علمی آشنا بوده و از فرهنگ آنان تأثیر پذیرفته و احتمالاً از همین روست که وی نیز از زبان کردی هورامی با عنوان گورانی یاد کرده است».
این درحالی است که اکنون بر اساس یافتههای برخی از دوستان میدانیم که هورامی به نوعی زیربخشی از گورانی است و مشخص میشود که تا آن دوره از زمان حیات سید عبدالله، این زبان را دستکم در عرصۀ نظم و شعر، گورانی و نه هورامی میخواندهاند.
همان گونه که در «از دیار عرفان» آوردهام، «نکتۀ دیگر در مصرع دوم نهفته است. زمانی که سید عبدالله یکی از اهداف کار خود را «تا زاناش زومرهو کوردی زوانی» یاد کرده، مخاطبان خود را «زمرۀ کُردزبانها» یعنی عامۀ مردم کردستان دانسته است. این نکته نشان میدهد که در آن زمان، ادبیات گورانی بر تمام کردستان استیلا داشته و مردم کردستان با این زبان آشنایی داشتهاند یا دستکم اهل ادب و مطالعۀ ایشان، طلاب و استادان، این زبان را میدانستهاند. چرا که میدانیم در آن دوره علاوه بر دیوان حافظ و گلستان سعدی، دیوان شاعران هورامیزبان و بهویژه آثار تعلیمی ملا خضر رواری در حجرههای کردستان و گاهی مناطقی دوردسترستر، چون تالش مازندران ـ که بنا به اشتراک فقهی و طریقتی مردم آن با کردستان، با عالمان کرد و به ویژه مشایخ نقشبندی هورامان در ارتباط بوده و از آنها متأثر شدهاند ـ تدریس میشده است. در کنار این مسأله، از شیوۀ بیانی مصرع «تا زاناش زومرهو کوردی زوانی» به نوعی این گونه میتوان برداشت کرد که هورامیها در آن دوره، حداقل به لحاظ اسمی میان کرد و هورامی تفاوتی ولو اندک قایل بودهاند. اصطلاحی که بر این مضمون دلالت میکند، «کردی زوانی» است. با دقت در لحن این مصرع میتوان دریافت که گویی از نظر سید عبدالله بلبری این «کردی زوانی»ها کسان دیگری هستند».
اکنون اما وقتی بیشتر تأمل میکنم، چنان درمییابم که آن برداشت من، اندکی شتابزده بوده است و یا دستکم آنکه میتوان به گونهای دیگر نیز به مسأله نگریست و آن اینکه، سید عبدالله گورانی را به نوعی زیرمجموعهای از کردی قلمداد کرده است، و نه دیگری کردی. دلیل این مسأله به وزن عبارت «تا زاناش» (یعنی تا بدانند و فهم کنند) در این مصرع بازمیگردد. هر چند که میتوان به رگههای سرآغاز پیدایش مفهوم جدایی زبانی هورامی و کردی در معنی عوامانۀ آن (و نه به معنی ساختاری و نژادی) در این بیت پی برد. با این مفهوم که در زبان محاورۀ مردم، کم کم دوگانۀ کرد و هورامی شکل گرفت که البته این دوگانه، در معنی و کارکرد عوامانۀ آن قرار داشته است؛ چه بعد از آن، به زودی گسترۀ جغرافیایی کسانی که به این زبان سخن میراندند، کمتر شد و تقریباً به منطقۀ هورامان محدود شد و چون هورامان نیز منطقهای کوهستانی و صعب العبور بود که مردمان آن تا حدود زیادی خودکفا بودند و در نتیجه ارتباطات به نسبت اندکتری با پیرامونیان خود داشتند، این مسأله مزید بر آن علت شد تا دیگر کردها به مرور زمان از فهم و درک گورانی (به زعم من در مقام نظم) و هورامی (در مقام محاوره و بعداً نثر) بیشتر بازمانند و به مرور این دوگانه پیش آید.
هورامان در صحیفة المنور
نکتۀ دیگر در این اثر، به چگونگی نام بردن هورامان به وسیلۀ سید عبدالله بلبری بازمیگردد. او در تکبیتی میگوید: «به «کَیل» ئهورامان سهد و بیست «کیل»ـهن/ نیسابی «نَبات» نهدریۆ وێڵهن»؛ یعنی «(مقدار مُد) بر اساس «کَیل»ی که در «اورامان» به کار میرود، صد و بیست کیل است. اگر زکاتِ حدِّ نصاب رستنیها داده نشود، کاری بیهوده انجام شده است». این شکل نام بردن از هورامان از آن جهت پراهمیت است که نه در اثری فارسی از او، که در اثری هورامی آمده است و در نوع خود میتواند در ریشهیابی تاریخی این واژه تأملبرانگیز باشد. با توجه به آنکه بنده در این زمینه مطالعات پیشینی آنچنان درخور توجهی ندارم، این سرنخ را به آن دسته از دوستانی وامیگذارم که به بررسی زبانشناسی این واژه در دورههای مختلف تاریخی علاقهمند هستند!
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت