در یادداشت پیشین گفتیم که بر اساس گزارشهای سید عبدالصمد تواری در کتاب ارزشمندش، «نور الانوار در ذراری سید مختار»، به نظر میرسد نخستین کس از میان سادات کرد که وارد طریقت نقشبندی شد، یکی از نوادگان شیخ زکریا (زیسته در اواخر سدۀ هفتم هجری) به نام شیخ محمود بن شیخ یوسف کاکوزکریایی است. بر همین اساس چنین برآورد کردیم که طریقت نقشبندیه حدود یک سده پس از شکلگیری در بخارا، به کردستان و منطقۀ کلاترزان رسیده است و در نتیجه سرآغاز آشنایی کردها با طریقت نقشبندیه و رواج آن در کردستان را اواخر سدۀ نهم و اوایل سدۀ دهم هجری دانستیم.
شیخ رضا نوۀ شیخ محمود، عالم کرد دیگری در سدۀ نهم هجری است که از ترویجدهندگان طریقت نقشبندیه به شمار میآید. شیخ رضا شاگرد دانشمند برجستۀ جهان اسلام، ابن حجر عسقلانی بوده است. ابن حجر در متن اجازهنامۀ شیخ رضا، او را «شیخ رضا کردی کاکوزکریایی» نام برده است. سید عبدالصمد تواری، در دو صفحه از کتاب تذکرهاش به آداب طریقت او پرداخته است؛ شیوهای که با سلوکورزیهای نقشبندیان همسان است و شامل آدابی چون ذکر خفی، رابطۀ مرگ و رابطۀ مرشد است. او بر آداب طریقتهای نقشبندیه، قادریه، شاذلیه، رفاعیه، کبرویه، خلوتیه، لوائیه و چشتیه چنان آگاه بوده است که کتابی با عنوان «مسلک السالک» را به تشریح آنها به عنوان راهنمای مریدان اختصاص داده است.
علاقهمندی شیخ رضا به چندین طریقت، در بازشناسی تاریخ عرفان کردی و به ویژه طریقت نقشبندیه، پراهمیت است و اجمالاً بیانگر دو نکتۀ درخور تأمل است. نخست آنکه «شیخ چند طریقت» بودن به عنوان نوعی منش در میان نقشبندیان کرد شکل گرفت و تا دورۀ شیخ محمدعثمان سراجالدین نقشبندی (درگذشتۀ ١٣٧٥ شمسی) ـ که نزد پیروانش به عنوان «آخرین مرشد برحق» شناخته میشود ـ تداوم یافت. او در راستای این سنت، همزمان به عنوان قطب طریقتهای قادریه، کبرویه و چشتیه نیز شناخته میشد. دیگر آنکه عالمان صوفی کرد، تنها به پیروی از یک طریقت اکتفا نکرده و همواره در جستوجوی تعالیم برجسته و در عین حال سازگار با روحیات جامعۀ کردی از انواع طریقتها بودهاند.
این مسأله از چند جهت قابل تأمل است و دلایلی دارد. نخست آنکه در گذشته، عالمان و جویندگان علوم اسلامی، در چهارچوب حاکمیت مقتدر خلافت ـ که در آن همۀ قومیتها با زبان مشترک عربی و به عنوان امت واحدۀ اسلامی در پیوند بودند ـ محدودیتهای امروزی مهاجرت و رفتوآمد بین سرزمینهای مختلف را نداشتند و در جستوجوی استادان و مشایخ، به مراکز علمی و شهرهای مهم دورۀ خود میرفته و در این مهاجرتهای علمی، از آنجا که در چهارچوب عرف مسلمانی آن دوره، اهل طریق بودن نفوذی تمام داشت، از محضر مشایخ طریقتهای مختلف بهرهمند میشدند. دیگر آنکه مشایخ کرد ظرفیتهای جامعۀ کردستان را در نظر داشته و بعضاً متناسب با خلقیات جامعۀ مخاطبشان، دست به تلفیق آداب طریقتهای مختلف در قالب منش صوفیانۀ خود زدهاند. این مسأله هم در عرفان عملی و هم در عرفان نظری آنان نمود یافته است. به عنوان مثال، سید عبدالله بلبری (درگذشتۀ ١٣٥٦ هجری)، خلیفۀ شیخ عمر ضیاءالدین نقشبندی (درگذشتۀ ١٣١٨ هجری)، در کتاب گرانسنگ دو جلدی خود به نام «راحة الارواح السعید فی توحید الله المجید»، آرای مشایخی از چندین طریقت را ـ شامل نقشبندیان، شاذلیان، قادریان و دیگران ـ گردآوری کرده و به عنوان راهنمای اهل طریق و گروندگان نقشبندی هورامان، ارایه کرده است. سه دیگر آنکه، به نظر میرسد جامعۀ کردستان به دلیل قرارگیری در بزنگاه تمدنی و میانۀ حاکمیتها و امارتهای متعدد، همواره متکثر بوده و این تکثر مشخصاً در طریقت نیز وجود و نمود داشته و احتمالاً مشایخ ناگزیر از این انتخاب ـ یعنی پیگیری طریقتها برای پاسخگویی به خواست مخاطبانشان ـ بودهاند. چنانکه میدانیم، مشایخ نقشبندی هورامان در عین حال به عنوان مشایخ قادری نیز شناخته میشدند و کسی چون شیخ محمدعلی حسامالدین نقشبندی از میان آنان نیز، پیروان قادری بیشتری داشته است. آنان به نوعی ناگزیر بودند تا برای حفظ پیوند و پیوستگی طبقات اجتماعی هورامان، به تغذیۀ طریقتی جامعۀ مخاطب خود پرداخته و در این راستا، حتی بعضاً اقدام به تغییر برخی الگوها و آداب صوفیانه بکنند؛ چنانکه نقشبندیان هورامان به دلیل پیوند با قادریان، ناگزیر شدند تا ختم خواجگانی را که تا پیش از آن انفرادی و خفی بود، در قالب رفتاری جدید به صورت جمعی و نیمه جهری پیش ببرند!
پینوشت: این موضوع در یادداشت آتی پی گرفته خواهد شد ـ ان شاء الله.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت