با آنکه مدتی است ذهنیت دانشگاهی را ناگزیر از خود دور کرده و به امور ضروریتری از زندگی مشغول شدهام، اما از آنجا که از قبل تصمیم و دوست داشتهام دربارۀ تأثیرات علمی و فرهنگی نقشبندیان بر جامعۀ کردستان کار کنم، اگر جایی کتابی در دست گرفته و به صورت اتفاقی نکتهای درخور دیده باشم، سعی کردهام آن را در گوشهای از ذهن خود نگاه دارم تا زمانی که شاید به روال معمول آکادمیک بازگشتم و آن نکتهها به کار من یا دیگران آمدند. با این حال، از آنجا که همواره میدانستم یافتن سرنخهایی از پیشینۀ طریقت نقشبندیه در میان کردها قبل از مولانا خالد شهرزوری، کاری بس دشوار خواهد بود، نسبت به یافتن نکتههایی در این باره حساستر بودم و وقتی در این باره به نکتههایی خام و سرنخهایی اولیه دست یافتم، اینچنین دست به قلم بردم تا نخستین یادداشت از این سری را، در فضایی متفاوت از آنچه میطلبد، نگاشتن کنم.
این یادداشت نیز مانند دو یادداشت کوتاه پیشین، مبتنی بر دادههای کتاب «نور الانوار در کرامات ذراری سید مختار» از سید عبدالصمد تواری، اثری تراجمی از اواخر سدۀ یازدهم هجری است. نویسنده در این کتاب، ضمن برشمردن خاندانهای سادات حسنی و حسینی و تاریخ ورود اولین افراد این سلسلهها به کردستان و بیان شرححال، برخی فعالیتها و پارهای از کرامات آنان، بعضاً به نام طریقت و کوششهای عرفانی آنان نیز اشاره کرده و در این خصوص، دادههای خوبی به دست داده است. آنچه از این کتاب دربارۀ پیشینۀ طریقت نقشبندیه درمیان کردها به دست میآید، اجمالاً از قرار زیر است.
بر اساس گزارش سید عبدالصمد تواری، ظاهراً نخستین کس از میان کردها که به ماوراءالنهر (همچون مهد شکلگیری طریقت نقشبندیه) توجه داشته، شیخ زکریا (زیسته در اواخر سدۀ هفتم هجری) بوده است. او سومین نسل از سادات شاذلی است که از مصر به کردستان آمدهاند. پدربزرگ پدری او، شیخ خالد بن شیخ حسن بن شیخ ابیالحسن شاذلی است که گویا برای مبارزه با مغولان به کردستان آمده و پنج سال در ناحیۀ مریوان با آنان جنگیده تا نهایتاً بر آنان پیروز شده است. از آنجا که بیماری جذام یکی از حاکمان حدود همدان با دعای او برطرف شده، روستای هزارکره در کلاترزان به او بخشیده و به اسم خالدیه نامگذاری شده است. نام این روستا بعداً در زمان شیخ زکریا به کاکوزکریا تغییر یافته است. مطابق گزارش نویسندۀ نور الانوار، این شیخ زکریا پس از کسب علوم اسلامی در مصر (سرزمین پدربزرگیاش) به مکه و مدینه مسافرت کرده و پس از اقامت پنج ساله در این دو شهر، «به صوب بخارا رفت [و] کسب طریقۀ طیفوریه میکرد. بعد [از آن] به بغداد بازآمد [و] کسب طریقۀ قادریه کرد تا در هر دو طریقه منتهی شد».
از این گزارش کوتاه سید عبدالصمد، چنان برمیآید که در آن دوره، آوازۀ طریقت طیفوریه به گوش عالمان کرد ـ ولو آنکه در جایی غیر از کردستان بودهاند ـ رسیده و چون این طریقت در آن دوره در ماوراءالنهر رواج بیشتری داشته است، عالمان کرد برای کسب آن به آنجا میرفتهاند. دیگر آنکه از همان دوره، آنان به کسب توأمان طریقت قادریه با یک طریقت دیگر پرداختهاند؛ چنانکه این رسم در میان بیشتر مشایخ برجستۀ نقشبندی کُرد تداوم یافت و به دورۀ معاصر نیز رسید، و این البته وابستگی پیشینی کردها به طریقت قادریه و سازگاری روحی آنان با وجوه جهری در این طریقت را مینمایاند و نیز ارادتمندی سرشار آنان به شیخ عبدالقادر گیلانی و میراث او را.
بر اساس متن قبالهنامهای که در این کتاب، فیمابین شیخ زکریا و یکی از امرای محلی بابانی در خرید مجموعهای از روستاهای منطقۀ کلاترزان وجود دارد، شیخ زکریا در سال ٦٧٥ هجری زنده بوده است. با توجه به آنکه نخستین کس از میان سادات کرد که وارد طریقت نقشبندی شد، یکی از نوادگان او به نام شیخ محمود بن شیخ یوسف بن شیخ عبدالرحمن بن شیخ احمد بن شیخ عبدالله صامت بن شیخ محمدصادق بن شاه نعمتالله ولی بن شیخ زکریاست، و میان این دو تن هفت نسل فاصله است، به نظر میرسد طریقت نقشبندیه حدود یک سده پس از شکلگیری در بخارا به کردستان و کلاترزان رسیده است. در این محاسبه، هر نسل حدود ٣٠ سال در نظر گرفته شده و ٢١٠ سال پس از ٦٧٥ هجری، مطابق اواخر سدۀ نهم است. بنابراین میتوان سرآغاز آشنایی کردها با طریقت نقشبندیه و رواج آن در کردستان را اواخر سدۀ نهم و اوایل سدۀ دهم هجری در نظر گرفت.
پینوشت: در بخش دوم، این بحث مبتنی بر همین منبع تاریخی پی گرفته میشود!
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت