بر پایۀ یک نظریه، اهل حق کردستان صوفیانی بوده‌اند که از اسلام منحرف شده و به مجموعۀ باورهای خاص خود رسیده‌اند. چنان‌چه مامۆستا هه‌ژار در چێشتی مجێور بیان می‌کند، این احتمال وجود دارد که به دلیل موقعیت جغرافیایی و محدودیت تبلیغ دینی در نواحی اهل حق، آنان در فرآیندی زمانی و به تدریج، از مسلمانانی با گرایش طریقتیِ قادری به یارسانی‌هایی با باورهای باطنی تبدیل شده‌اند. اگر چه در نظر گرفتن عامل زمان و جغرافیا به عنوان زمینه‌های امر، می‌تواند تحلیلی کلی از این تحول دینی و اعتقادی به دست دهد، اما چگونگی و سرآغاز این تغییرات، هم‌چنان مبهم باقی می‌ماند.

گزارش زیر از ریاض المشتاقین (صص 231-232)، در چهارچوب این نظریه، جالب به نظر می‌رسد. ملا حامد کاتب الاسرار از زبان شیخ عثمان سراج‌الدین و در شرحِ گذراندن مراتب عرفانی او با نظارت مولانا خالد شهرزوری، چنین نقل می‌کند:

فرمودند وقتی از آن اوقات چنان می‌دیدم که تمام عالم از عرش تا فرش، حتی ملایکه و انبیا بر حضرت مولانای ما سجده می‌بردند و با کمال عجز و نیاز، روی به آن محرابِ سعادت می‌آوردند. از ظهور این واقعه [خواب] سخت حیران ماندم و حرف حیرانی و سرگردانی را از لوحۀ خیال خواندم. عرض کردم. [مولانا خالد] فرمود: «فلانی! هوشیار باش که کافر نشوی و خرمن ایمان و اسلام خود را بر باد کفر و زندقه ندهی. بسیار از مریدان در این حالت که تو هستی، کافر شده‌اند و مرشد خود را به خدایی پرستیده‌اند [و در نتیجه] خَسِرَ الدنیا و الآخره شده‌اند. بدان‌که این سجدۀ تمام عالم بر من نیست، بلکه بر حقیقت محمدی است که در من ظهور فرموده و وجود نابود مرا به ظهور خود مسعود نموده است».

پس آرام گرفته، به کار خود پرداختم و در کورۀ عشق و سوز، خاشاکِ وجودِ موهوم خود را گداختم. پس از چندی، باز به همان منوال، جهت خود ظهور کرد که تمام عالم روی توجه به من آوردند و با کمال افتقار و انکسار بر من سجده می‌بردند. آن زمان معلوم گردید که کسانی که بعضی اولیا را مانند سلطان اسحاق و غیره به خدا پرستیده‌اند، منشأ ضلالت ایشان، این نوع حالات بوده است.