از میان طیف گستردۀ حوزه‌های پژوهشی در مطالعات تاریخی و اسلامی، مشخصاً به نقشبندیه‌پژوهی علاقه‌مند شده‌ام و همواره ایده‌هایی چند با گسترۀ نگاه بین المللی به ذهنم می‌رسند. این مسأله، ضمن پیوند با تربیت و رشد فکری‌ام در محیطی آشنا با این طریقت، متأثر از عواملی چند و جذابیت‌هایی است که نوعاً در این طریقت می‌یابم.

هم‌چون دانشجویی که طبع نازک او به لطافت اندیشه‌های عرفانی نزدیک است و همواره از خواندن متون نخستین صوفیان حظ روحی برده است، به مرور به این باور رسیده‌ام که تصوف، هم‌چون یک رویکرد درون‌دینی و مجموعه‌ای از آداب، اندیشه‌ورزی‌ها و نوع خاصی از دین‌مداری اسلامی، نه برای عموم جامعه، که ویژۀ لایۀ خاصی از گروندگان به اسلام است و اصرار بر دعوت عامۀ مردم به پای‌بندی بر توصیه‌های عرفانی را چندان درست یا دست‌کم ضروری نمی‌دانم. این مسأله علاوه بر ادراکِ تأمل‌ورزانه‌ای که تاکنون به آن رسیده‌ام، گاه ناشی از منش و مشرب خلقی‌ام نیز هست و در مجموع، تبلیغ تکالیف و جهان‌بینی اولیۀ اسلام را برای پیروان آن، بسنده می‌دانم.

از میان گرایش‌های مختلف عرفان اسلامی، طریقتی که نمودی آشکار از این میل در آن یافت می‌شود، نقشبندیه است. این طریقت همان گونه که در سخنی منسوب به ابن حجر هیتمی، طریقة العلماء خوانده شده است، رویکردی نخبه‌محور دارد و به لحاظ تاریخی نیز، فرهیخته‌گراست. این مسأله را می‌توان در ابعادی چند از فعالیت نقشبندیان بازشناخت. نخست آن‌که، مشایخ این طریقت، عمدتاً نخبگانی بوده‌اند که بعضاً در علوم اسلامی نیز به مرجعیت علمی رسیده‌اند و یا دست‌کم از عالمان اسلامی به شمار می‌رفته‌اند. مجموعۀ فعالیت‌های این مشایخ، معمولاً ناظر بر شناخت مناسب آنان از جامعه و اثربخشی قابل توجه بر مخاطبانشان است و این موضوع نیز، می‌تواند به عنوان بعدی دیگر از سطح دانایی و فراست آنان به شمار آید. دوم آن‌که، نخبگان جامعه بخش مهمی از گروندگان این طریقت بوده‌اند. در میان نخبگان نیز، طیف متنوعی از اقشار هم‌چون عالمان، شاعران، نویسندگان، سیاستمداران، پزشکان و دیگر لایه‌های اجتماعی برجسته دیده می‌شوند.

در این طریقت آدابی دیده می‌شود که با گرایش رفتاری و منش کرداری عالمان، تناسب بیشتری دارد. ذکر خفی به عنوان پایۀ اصلی این طریقت، از جملۀ این آداب است که نوعاً در مقابل سماع و ذکر جهری ـ که عامه‌پسندتر است ـ قرار می‌گیرد. ادب مترقی رابطه در این طریقت نیز، به گونه‌ای است که بیشتر از جانب صوفیان درس‌خوانده فهم می‌شود. پیچیدگی و فنون و پیش‌نیازهای ادب رابطه، به نحوی است که هنوز در میان اهل حجره و علما، اختلافاتی دربارۀ کم‌وکیف آن وجود دارد و این مسأله، نشان از لزوم دانش‌ورزی پیروان این طریقت و تأمل آنان دربارۀ آداب راه است. به علاوۀ این موارد، نکتۀ جالب توجه دیگری که می‌توان از آن یاد کرد، عدم پافشاری این طریقت بر سلوک‌ورزی سخت‌گیرانه در مرتبۀ آداب و ریاضت‌پردازی است. این ویژگی نیز، مطلوب اهل علم است. به ویژه آن‌که، به جای توجه به ظواهر و آداب‌گرایی، بر پای‌بندی به اصول شریعت و سنن نبوی تأکید بسیار شده و این حقیقت، به عنوان پیش‌نیاز اصلی برای رشد در پیمودن مدارج عرفانی ذکر شده است.

علاوه بر دلالت‌های سلوکی ادب رابطه، یکی از کارکردهای دیگر آن در مقام مطالعۀ تاریخی، فراهم شدن امکان اشتغال بیشتر شیخ و مرشد به امور دیگر است. ظاهراً رابطه در این طریقت از زمان خواجه عبیدالله احرار باب شده است. این احتمال وجود دارد که خواجه ـ که خود از بزرگان دربار تیموریان و یک زمین‌دار نام‌آشنا در آن دوره بود ـ بر این روش تربیتی (مبتنی بر پیوند روحی و معنوی مرید و مرشد به جای حضور سالک در محضر پیر و در نتیجه درگیر شدن او به مریدان) تأکید کرده و به این ترتیب، مجالی برای مدیریت زمین‌های کشاورزی و مجموعۀ مستغلات خود پیدا کرده باشد. این رویکرد، از دیدگاه من، نبوغی آشکار در تصوف و مریدپروری و در عین حال دنیاداری است.

خلوت در انجمن یکی از اصول نقشبندیان است. این اصل باعث می‌شود که پیروان این طریقت بدون نیاز به گوشه‌گیری برای سلوک‌ورزی، در میان جامعه حضور یابند، وظایف اجتماعی خود را انجام دهند و دین و دنیا را در کنار یکدیگر قرار دهند. قرار دادن این رویکرد به عنوان یکی از اصول اولیۀ طریقت، نشان از تفاوت قابل توجه نقشبندیه با دیگر طریقت‌های عرفانی و جامعه‌دوست بودن آن است. مرتبۀ مترقی‌تر این رویکرد برای حضور در جامعه و اثربخشی بر آن، گرایش مشایخ این طریقت به سیاست و مدارا با اهل حکومت به جای رویارویی با آنان و عزلت در خانقاه است. سابقۀ این رویکرد نیز به دورۀ خواجه عبیدالله بازمی‌گردد و پیش از آن، بنیان‌گذار این طریقت میلی به مراوده با اهل قدرت نداشته است. با این حال از آن دوره تاکنون، این روش در میان مشایخ نقشبندی ادامه داشته است. در پیش گرفتن چنین رویکردی باعث شده تا این طریقت در دوره‌هایی چند، به قدرت و نفوذ سرشار اجتماعی برسد. در این راستا، مشایخ نقشبندی عمدتاً در تلاش بوده‌اند تا با دربار پیوندی ناگسستنی برقرار کنند. ظاهراً هدفی که در نظر داشته‌اند، حفظ مصالح عامۀ رعیت و دعوت سیاست‌ورزان به دین‌مداری و بازداشتن آنان از برخی ستم‌پیشگی‌ها بوده است. با این حال نمی‌توان از کارکردهای منفعت‌گرایانۀ این پیوند برای گسترش طریقت و حفظ جایگاه پیروان و مریدان و منسوبان در جامعه، چشم‌پوشی کرد.

در مجموع، ملاحظۀ این رویکرد در نزد مشایخ نقشبندی، باعث شده است که اکنون، نقشبندیه گسترده‌ترین طریقت در جهان اسلام باشد و این مسأله، بر اهمیت پژوهش‌های نقشبندیه‌شناسی بیفزاید. با توجه به آن‌که در چند سدۀ گذشته، یک شاخۀ تأثیرگذار این طریقت در کردستان ظهور کرد و در عمل رهبری آن بر عهدۀ مشایخ هورامان قرار گرفت، به نظر می‌رسد مطالعات نقشبندیه‌پژوهی برای تسهیل حفظ فرهنگ کردی، اشاعۀ آن و نیز تأثیرگذاری بر منطقه و جهان اسلام اهمیتی دیگر بیابد. دقت در این مسأله که تصوف و عرفان اسلامی و مدارا، از پایه‌های اصلی اسلام کردی به حساب می‌آیند، ضرورت پژوهش‌های نقشبندیه‌شناسی و حفظ و نشر میراث علمی پیروان کرد آن را بیش از پیش آشکار می‌کند. به همین منظور است که امیدوارم به زودی شاهد راه‌اندازی مرکز نقشبندیه‌پژوهی در کردستان باشیم.