در اینجا گفتم که برای یادگیری اثربخش روندهای کسبوکار، قرار است به شکلی عملی و از پایه، وارد صنعت زنبورداری شوم. اکنون که این یادداشت را مینویسم، شب نخستی است که تنها در کوهستان اقامت کردهام. بناست نزدیک به سه هفته در زنبورستان بمانم و دورهای متفاوت از آنچه را تاکنون پشت سر گذاشتهام، سپری کنم. جایی که نت و آنتن ندارد و من هستم و کندوهای زنبور عسل و باغستان و کوه و چشمه و جویبار و کبک و حشرات!
در روز نخست این دوره، باروبنه ییلاقیامان را مهیا کرده و به اینجا در زنبورستان آوردم. چند کتاب و لبتابم را هم در میان آنها گذاشتم تا به خیال خود، گاه به آنها سری بزنم. با همراهی برادرم و خواهرم و با استفاده از چوب درختان صنوبر، کپری جادار ساختیم که منظرۀ آن روی در باغستان روبهرویی دارد. پنل خورشیدی نقلیامان را هم برای شارژ چراغ قوه نصب کردیم. پس از آن، زمانی که در اواخر روز، آلونک اولیهامان تا اندازهای برای اقامت ییلاقی من مناسب شد، آنها رفتند تا من این بار با قرار گرفتن در مسیری متفاوت و نسبتاً هیجانانگیز، بتوانم با چالشهایی جدید مواجه شوم و شاید بر مجموعۀ مهارتهایم بیفزایم.
این را از آن جهت میگویم که بودن در کوهستان، در کنار برنامۀ یادگیری عملی پارهای از مهارتهای زنبورداری، چندان با تجربۀ زیستۀ من ـ که همواره به نشستن پشت میز و دوش آب گرم و غذای آماده و سقف بالای سر عادت داشتهام ـ همخوانی ندارد. بعضاً مثل آن میماند که باید داشتههای ناکارآمد کنونیام را به کناری نهاده و به جای آن، قسمی دیگر از بایستههای شاید ابتدایی را از نو بیاموزم و در همنوایی با طبیعت، راهی متفاوت بپیمایم.
حال که فکر میکنم، این دوره در هیچ کجای برنامهریزیهایی که اخیراً در ذهن داشتهام، قرار نداشته است. مسألهای که تأمل در آن لبخندی ملیح بر صورتم نشانده است تا بار دیگر به آرامی با خود این اصل را مرور کنم که تدبیر بنده کجا و تقدیر او کجا!
پینوشت: برای دسترسی به آنتن و نت و ارسال یادداشتها، هر بار باید قدری پیادهروی کنم تا به ارتفاعی مشرف بر روستا برسم!
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت