در مطالعات تصوفپژوهی میتوان با رویکردها و روشهای مختلف، موارد متعددی از فکتها، دادهها و موارد مربوط به طریقتهای گوناگون را بررسی کرد. ریشهیابی چرایی محبوبیت برخی آموزهها، منابع و شخصیتها در میان گروندگان طریقتی خاص، یکی از موارد جذابی است که معمولاً هم به نتایج جالب توجهی میانجامد و هم عناصر گوناگون تاریخی را از سدههای مختلف، به یکدیگر پیوند میدهد و به این ترتیب، به فراهم شدن دید فراگیر و چشماندازگونه برای پژوهشگر و دوری او از تنگنظریها منجر میشود.
جایگاه غزالی در نزد نقشبندیه
با توجه به آنکه در رسالۀ دکتریام باید کارکردهای علمی و فرهنگی طریقت نقشبندیه در کردستان را پیگیری کنم، یکی از دغدغههای اولیهام در این باره، مفهوم علم و فرهنگ در نزد مشایخ و پیروان آنان و چگونگی بازتاب آن در فعالیتهایشان است. در عین حال، یکی از روشهای جستوجوی این امر در خصوص علم، رهگیری منابع و آثاری است که در نزد آنان پراهمیت بوده و هستند. زمانی که در این باره نظام آموزشی نقشبندیان را مورد ارزیابی قرار میدهم، پیش از هر چیز جایگاه والای آموزههای ابن حجر هیتمی (٩٠٩ ـ ٩٧٤ ه.ق) در فقه و ابوحامد غزالی (٤٥٠ ـ ٥٠٥ ه.ق) در اخلاق، جلب توجه میکند. دربارۀ ابوحامد غزالی میتوان گفت که اگر آثار او را از نقشبندیان کردستان بگیری، بخش قابل توجهی از آموزههای عرفانی ـ عملکردی با رویکرد شریعتمدار را از آنان ستاندهای!
جایگاه طریقت نقشبندیه در اندیشۀ ابن حجر
آنچه در خصوص ابن حجر دریافتهام، آن است که، علاوه بر اهمیت دیدگاهها و آثار او به صورت تخصصی در فقه شافعی، از جمله مواردی که به این امر منجر شده، تعریف و تمجیدی است که او از طریقت نقشبندیه داشته است: «الطریقة العلیة السالمة من کدورات جهلة الصوفیة، هی الطریقة النقشبندیة». ابن حجر در سدۀ دهم میزیسته و از این رو طبیعی است که با نقشبندیان آشنا بوده و میتوانسته دربارۀ آنان نظر بدهد؛ اما ابوحامدی که در نیمۀ دوم سدۀ پنجم به سر برده، چه ارتباطی با نقشبندیه دارد؟
استاد نقشبندیِ غزالی
آنچه در این باره باید به آن توجه کرد، سنت صوفیان خواجگان پیش از خواجه بهاءالدین نقشبند (٧١٨ ـ ٧٩١ ه.ق) است؛ چرا که در عمل، طریقت نقشبندیه بر بستر آموزههای آنان شکل گرفت و خواجه بهاءالدین، ضمن افزودن سه اصل بر اصول هشتگانۀ خواجگان، تنها آن را از نو سازماندهی کرد و در میان مردم ماوراءالنهر گستراند. ابوعلی فارمَدی (٤٠٧ ـ ٤٧٧ ه.ق) از جمله کسانی است که به رغم تعلق خاطر به دو شخصیت طریقتی متفاوت، یعنی ابوالقاسم گرگانی و ابوالحسن خرقانی، در سلسلۀ خواجگان قرار دارد و در مجالس ختم، نام او برده میشود. او همدورۀ غزالی و یکی از استادان اوست و از همینجا میتوان پیوند میان ابوحامد و طریقت نقشبندیه را بازشناخت. امری که به نظر تاکنون بازکاوی نشده و میتوان همچون یک پروندۀ پژوهشی در مطالعات عرفان میانه به آن پرداخت.
پیشنهاد پژوهشی
از این رو، به علاقهمندان میراث صوفیه و شیفتگان ابوحامد غزالی پیشنهاد میکنم رگههای گرایش خواجگانی را در میان آموزههای عرفانی غزالی بازشناسی کنند و در صورت تمایل، به عنوان تعالیم بنیانی نقشبندیه به صورت مجزا منتشر کنند. چنین کاری، ضمن آنکه نیازمند دقت نظر و موشکافیهایی چند است، دارای نوآوری است و میتواند دروازه یا درآمدی بر گونهای جدید از مطالعات تصوفپژوهی باشد.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت