از زمانی که ایدۀ برگزاری یک گردهم‌آییِ دانشجویی با هدف مشارکت داوطلبانۀ اهالی علم برای توسعۀ روستا و منطقه به ذهنم رسید، دوازده سال می‌گذرد. آن وقت‌ها به تازگی وارد دانشگاه شده و در حال تجربۀ دنیای جدیدی بودم. هنوز شبکه‌های اجتماعی به صورت جدی گسترده نشده بودند و حتی استفاده از اینترنت نیز چندان در میان نسل ما رواج نیافته بود. اساساً امکانات بهره‌گیری از آن هم برقرار نبود و بنابراین طبیعی بود که نخستین تجربه‌های دانشگاهی و مواجهه با جهان فراهورامان، بسیار آموزنده و جدی بودند.

هم‌چون جوان پرشوری که میل سرشاری به اثرگذاری داشت، در مقایسۀ وضعیت روستایی چون ژیوار با پاره‌ای مناطق دیگر، ضروری‌ترین گام را توسعۀ علمی می‌دانستم و بنابراین، ایدۀ خود را برای فراهم کردن بستر مشارکت دانشجویان با دوستان در میان گذاشتم. با همراهی تحصیل‌کردگان دغدغه‌مند، هم‌اندیشی نخست در ٣١ مرداد ١٣٩٢ برپا شد و پس از آن، چند رویداد دیگر به تناوب در ٥ فروردین سال‌های ١٣٩٤، ١٣٩٥، ١٣٩٧ و ١٣٩٨برگزار شدند.

پس از تعلیق برگزاری وانیار به دلیل همه‌گیری کرونا بود که بار دیگر تلاش خود را برای احیای این رویداد دانشجویی آغاز کردم. با این حال و به رغم علاقه‌مندی‌ام به اثرگذاری توسعه‌ای در هورامان، بنا به شرایط پیش‌آمده و مواردی چون رویکرد متفاوت برخی دانشجویان روستا، بر آن شدم تا به منظور ایجاد بستر تعامل کارآمد در میان دیدگاه‌های مختلف، مسئولیت اجرایی رویداد را در اختیار عزیزانی دیگر بگذارم و خود از صحنه کنار بکشم.

چند سال گذشته فرصتی بود تا آن دسته از دوستان ما، وانیار را به صورت نوآورانه‌تری برگزار و حتی ساختار آن را به تمامی دگرگون کنند، اما پس از چند سال، آن‌چه در عمل اتفاق افتاد آن بود که وانیار دیگر هرگز برگزار نشد و به تدریج از یادها و خاطره‌ها نیز رفت!

اکنون و در آستانۀ سال نو، به نظر می‌رسد زمان مناسبی است تا نگاهی به گذشتۀ وانیار و ظرفیت‌های آن بیندازیم و برخی درس‌ها و تجربه‌های آن را با یکدیگر مرور کنیم و بکوشیم از آن‌ها برای آیندۀ نایامدۀ روستا بهره‌مند شویم.

این رویداد در واقع ابتکار عملی بود که از تفکر آینده‌نگرانۀ برخی علاقه‌مندان روستا آغازیدن گرفت و می‌توانست برای سایر نواحی هورامان نیز، الهام‌بخش باشد. اگر دانشجویان و کاربه‌دستان همدلی بیشتری داشتند، می‌توانستیم شاهد اثربخشی افزایندۀ آن و الگو قرار گرفتن ژیوار در منطقه باشیم.

وانیار می‌توانست محلی برای روبه‌رویی آرای گوناگون و تمرین گفت‌وگو باشد. می‌توانستیم از دل وانیار حرکتی را بیاغازیم که مورد توجه همگان قرار گیرد و نسل پیشینی و پسینی‌امان را به تحسین بانیان آن وادارد. این رویداد، ظرفیت آن را داشت که مهارت در کنار هم زیستن را در عمل بیاموزیم و از آن در راه اعتلای فرهنگ و زیست هورامیانه‌امان با روحیۀ دانشجویی بهره بگیریم. می‌توانستیم اندیشه‌های ناهمسان داشته باشیم، اما همدیگر را در امور توسعه‌دهندۀ روستا یاری دهیم.

با این حال، آن‌چه بعضاً پیش آمد، اصرار برخی از ما برای مخالفت و جلوگیری از پیش‌روی برنامه‌های دیگری بود. امری ناپسندیده که از شأن تحصیل‌کردگان به دور است و به حقیقت مانع آبادی می‌شود و انگیزه‌های دغدغه‌مندان را برای به میدان آمدن، از بین می‌برد. اگر قرار باشد کسی پیش‌قدم شود و برخی از ما اصطلاحاً مڵۆزم حرکت او شویم، قاعدتاً نباید چندان انتظار پیشرفت نیز داشته باشیم.

خم و چم برگزاری متناوب وانیار در سال‌های دورتر به ما نشان داد که فعالیت‌های اجرایی را به خوبی نیاموخته‌ایم. دریافتیم که اثربخشی در روستا بدون همکاری معتمدان و اقشار محترم محلی، راهگشا نیست. متوجه شدیم که تا چه اندازه در تعامل با یکدیگر ضعیف هستیم و هر یک خود را قطبی برتر می‌پنداریم. این‌ها همه در حالی است که خود را تحصیل‌کردۀ دانشگاه و گاه برتر از بی‌سوادان می‌دانیم!

دربارۀ این رویداد می‌توان بسیار بیشتر نوشت و تأملاتی درازدامنه‌تر داشت. این ارزیابی‌ها اما زمانی مفید است که بخواهیم از تجربۀ گذشته‌امان درس‌ها بیاموزیم. به ویژه این‌که به یکدیگر احترام بگذاریم و در امور پسندیده، با یکدیگر تعامل داشته باشیم، نه تقابل!