تصوف به عنوان یکی از جریان‌های اصیل و اصلی اسلام، نقشی قابل توجه در تاریخ ملل مسلمان، از جمله کرد داشته است و هم‌چنان دارد. جایگاه تصوف در اسلام‌ورزی مردم کرد به گونه‌ای است که می‌توان گفت تا پیش از وارد شدن نحله‌های جدید فکریِ احیاگرانه به کردستان، بار اصلی تبلیغ و فرهنگ‌رسانی اسلامی بر دوش طریقت‌ بوده است. در میان مکاتب مختلف صوفیه، قادریه و نقشبندیه دو طریقت اصلی در کردستان هستند که در چند سدۀ اخیر، به تمامی در تار و پود زندگی و فکر آیینی کردها جای خوش کرده بودند و هنوز هم ـ به رغم متفاوت بودن جایگاه آنان نسبت به گذشته ـ جریان‌هایی زنده و پویا هستند.


بی‌توجهی به تصوف

با وجود نقش پررنگ این دو طریقت‌ در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمیِ متأخر کردستان، آن گونه که انتظار می‌رود، در مطالعات کردی به آن‌ها توجه نمی‌شود. این کم‌توجهی به طریقت‌ها تنها محدود به پژوهشگران مطالعات کردی نیست، بلکه در میان روشنفکران کرد نیز دیده می‌شود و بیشتر آنان به نقش متصوفه در گذشتۀ آیینی و فکری خود و کردستان به طور عام کم‌توجه هستند. هژمونی رویکرد چپ و سکولار در روشنفکری کردی، سبب‌ساز غفلت از نقش هویت‌ساز دین در کردستان و بالاتر از آن گونه‌ای از تقابل کوردایه‌تی با آیین شده است. بیشتر روشنفکران کرد و نویسندگان متأثر از آنان، بدون در نظر گرفتن نقش عالمان و صوفیان در پرورش تمدن کردی، تنها به تجلیل و برجسته کردن ابعاد خاصی از زندگی مشاهیر کرد می‌پردازند و به این ترتیب، نوعاً نقش مذهبی و طریقتی بزرگان کرد را نادیده می‌گیرند و یا دست‌کم کم‌رنگ نشان می‌دهند.


مشاهیر کرد در آثار پژوهشگران

این مسأله در معرفی کردن نام‌داران فعالیت‌های آزادی‌بخش کرد و نیز ادیبان و شاعران کردستان نیز، نمود پیدا کرده است. روشنفکران و فعالان ادب‌دوست کرد، به هنگام معرفی این بزرگان، گویی فراموش می‌کنند که آنان پیش از آن‌که شاعر باشند، عالمانی دانا، گروندگان طریقت و بعضاً شیوخ متصوفه بوده‌اند. با اذعان به این‌که کار پژوهشگران حوزۀ ادبیات، تحلیل تاریخی طریقت در کردستان نیست، در عین حال، نادیده انگاشتن تعلق طریقتی و مذهبی شاعران و بزرگان کرد، از نظر نگارنده نه‌تنها پذیرفته نیست، که نمودی از تعلل و بی‌توجهی نویسندگان کرد در ارزیابی تاریخ کردستان است. با مطالعۀ آثار این قبیل از نویسندگان، خواننده گاه احساس می‌کند که آنان از اقرار و اذعان به این‌که بزرگان طریقت و مشایخ متصوفۀ کرد، نخستین رهبران جنبش ملی و رهایی‌بخش کردستان بودند، چندان احساس خوبی ندارند و به جای آن‌که جزوه‌های رهایی‌بخش خود را از دل متون پدران فکری خویش استخراج کنند، سراغ ایدئولوژی‌های چپ و راست غیربومی می‌روند و شاید خودکم‌بینانه آن‌چه را خود دارند، از بیگانگان تمنا می‌کنند.


شناسۀ تصوف در معرفی مشاهیر کرد

پژوهشگران حوزۀ مطالعات کردی نیز، در ارزیابی تاریخ متأخر کردستان در توجه به نقش طریقت‌ها، بسیار کم‌کار بوده‌اند. آنان هم که در این باره پژوهش‌هایی کمینه انجام داده‌اند، در عمل با طریقت‌ها همدلانه برخورد نکرده‌اند و بدون ملاحظۀ وضعیت اجتماعی دوره‌های گذشتۀ کردستان، دیدگاه‌های بعضاً مترقی‌خواهانۀ کنونی خود را در تحلیل نقش طریقت‌ها دخالت داده‌اند. این در حالی است که نگارنده بر آن است که در واقعیت، ترقی‌خواهی و رشد این دوستان پژوهشگر، نوعاً با رویکرد صوفیانۀ اسلام‌ورزی منافاتی ندارد؛ بلکه با شناخت درست از روحیۀ تصوف کردی، می‌توان به ارایۀ منش تسامح‌گرایانه برای کردستان پرداخت و به این ترتیب، از دل پژوهش‌های تاریخی برای مسایل روز جامعۀ کردی، راه‌حل‌های مناسب ارایه داد.


تسامیح صوفیانه در تقابل با رویکرد سلف‌گرایانه

در این خصوص، توجه مخاطبان را تنها به یک نکته جلب می‌کنم و به این ترتیب یادداشت را به پایان می‌رسانم: تا پیش از وارد شدن نحله‌های جدید فکری احیاگرانه به کردستان، که عمدتاً رویکردی سلف‌گرایانه دارند، علما و مردم کرد ـ که به لحاظ آیینی جامعه‌ای متکثر دارند ـ در یک همزیستی مسالمت‌آمیز به سر می‌بردند. شاخصۀ اصلی اسلام کردی تا آن زمان، تصوف و تسامح بود. این در حالی است که با وارد شدن فکرهایی که بومی کردستان نیستند و غالباً با روحیۀ مدارامنشانۀ کردها در تعارض قرار دارند، جامعۀ آیینی کردستان در عمل به سمت التهاب پیش رفته است. روی‌دادهای چند سال اخیر کردستان، به خوبی مؤید نگرانی‌های دغدغه‌مندان در این زمینه است. این مسأله ضرورت بازاندیشی در تاریخ کردستان با محور قرار دادن نقش اجتماعی، سیاسی، علمی و فرهنگی تصوف، به ویژه دو طریقت قادری و نقشبندی را ایجاب می‌کند و از سوی دیگر می‌تواند به دنبال ارایۀ دیدی روشن‌‌گرانه دربارۀ منش مردم کرد و ترسیم یک نقشۀ راه متناسب با منافع و مصالح آنان در آینده باشد.