هنوز که هنوز است، وقتی پشت لبتاب مینشینم و کار رسالۀ دکتری را پیش میبرم، ایدههای متفاوتی به ذهنم میرسند که به آنها مشغول میشوم و تا به خود میآیم، درمییابم که در جایی دیگر و در حال بررسی مسألۀ جدیدی هستم! در حقیقت، هر بار اقدام جدی من برای درگیر شدن با رساله، به طرح و ایدهای خلاقانه منجر میشود که در نوع خود و یا دستکم برای منِ علاقهمند به جستوجوها، جذاب است.
گاه سرنخهایی از این ایدهها را در لابهلای یادداشتهای نسیمُگرام منتشر میکنم؛ برای بعضی از آنها پوشههایی باز میکنم؛ به برخی از آنها بیشتر مشغول میشوم و جایی میبندم و یا میگذارم برای وقتی دیگر. ایدههایی کلان از آنها را نیز به مرحلۀ اجرا میرسانم که الزاماً هدف رساله را برآورده نمیکنند، اما خوشایندِ طبع عملگرایم هستند. پروژۀ جامع علمی ـ پژوهشی نقشبندیکا با عنوان فرعی «مطالعات نقشبندیهپژوهی با رویکرد تاریخی» از آن جمله است. اگر چه همۀ اینها لذتبخش هستند، اما مشخص است که در نسبت با وضعیت رسالۀ دکتری و ضرورت دفاع از آن در بازۀ زمانی مورد انتظار، در اولویت بررسی و اجرا قرار ندارند. وقتی چنین است، چرا دانشجویی مانند من به چنین اموری میپردازد؟
اگر از عوامل و دلایل متعددی مانند خلاقیت، علاقهمندی، کمالگرایی و تغییر اولویتهای دانشجو به دلیل چالشهای زندگی دانشجویی بگذریم، به نظر میرسد اثرگذارترین عامل در این مسأله، نداشتن مهارت در به اتمام رساندن پروژهها است. به حقیقت جای خالی آموزش مهارتهای نرم و ناپیدای پژوهش در چارت ترمی دانشگاهها و واحدهای درسیِ روش تحقیق و سبک راهنمایی استادان، بسیار خالی است.
اگر انتظار داشته باشیم که دانشجو با آزمون و خطا و تحمل استرس و پیمودن مسیر سرگردانی به آن برسد، پس وظیفۀ استادان دانشگاه برای تربیت پژوهشگران کارآزموده چه میتواند باشد؟ حقیقت آن است که وقتی پروژهای دانشگاهی تعریف میشود، علاوه بر ضرورت به کار بردن روشهای کمی و کیفی پژوهش و تجزیه و تحلیل علمی، پایبندی به بازۀ زمانی در نظر گرفتهشده نیز، پراهمیت است. ملاحظۀ این امر نیز، مهارتی آموختنی است که در صورت دست یافتن دانشجو به آن، کارآمدی فرآیند تحقیق و بهرهوری او به شکل قابل توجهی بالا میرود.
کارایی این مهارت تنها برای پروژههای علمی و دانشگاهی نیست، بلکه عنصری ضروری برای اثربخشی به فعالیتهای روزانه و بلندمدت ما در زندگی نیز هست. ما باید در عمل یاد بگیریم که پروندههای بازِ زندگیامان را ببندیم و تا امور جاری و دم دست و پیش رویمان به پایان نرسیدهاند، کار دیگری آغاز نکنیم. شاید بدیهی به نظر برسد، اما حقیقت آن است که اگر چنین مهارتی را یاد نگیریم، با درهمآمیختگی و آشفتگی مدیریت امور و به نتیجه نرسیدن مناسب آنها مواجه میشویم. امری که آشکارا باعث کاهش اعتماد به نفس، ضربه به عزت نفس و در درازمدت، ایجاد حس ناکامی در درون ما میشود.
مهارتی ساده و ضروری که پرداختن به آن در نهادهای آموزشی میتواند علاوه بر بالا بردن سطح کیفیت پژوهشهای دانشجویان، به ارتقای موقعیت و سطح موفقیت آنان در آینده و در دل جامعه یاری برساند.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت