پیرشالیار از جمله شخصیتهای پرآوازۀ هورامان و کردستان است که در عین آنکه دربارۀ او بسیار کم میدانیم، سخنان ناهمساز بسیاری دربارۀ او مطرح میشود. این مسأله به دلایل متعددی از جمله جانبداریهای پژوهشگران و ناآگاهی عمدۀ آنان از اصول پژوهش علمی و عدم آشنایی ایشان با زمینۀ تاریخی و ویژگیهای بافتاری زیستگاه پیرشالیار مربوط میشود. با این حال دلیل پیشینی این مسأله، نبود منابع تاریخی و ضعف شدید هورامان و هورامانپژوهی از این لحاظ است. این موضوع البته بیشتر ناظر بر منابع مکتوب و مستندات ثبتشده است و چندان شامل سایر انواع منابع، از جمله روایات تاریخی و حکایتها و نقلهای سینهبهسینه نمیشود. از همین رو به نظر میرسد نخستین کار ضروری برای روشن شدن شخصیت پیرشالیار و جایگاه او در هورامان، جمعآوری و ثبت شفاهیات و حکایات و روایاتی است که دربارۀ پیرشالیار و میراث او گفته میشود و هنوز بر زبان پیرزنان و ریشسفیدان محل جاری است. در این مرحله ـ که از نظرگاه اینجانب وظیفۀ همگانی هورامانیها به شمار میرود ـ نیازی به راستیآزمایی گزارهها نیست و تمرکز تنها باید بر روی حفظ هر آنچه که پیرامون پیرشالیار در هورامان گفته میشود، باشد. بعداً پژوهشگران میتوانند با انواع رویکردها و از جمله رویکرد پدیدارشناسی ـ که در آن صدق و ارزش گزارههای پایه مطرحیتی ندارد و تنها بر کارکردها تأکید میشود ـ از میراث ارزشمند گردآوریشده استفاده کنند.
به همین منظور در سفر اخیرم به روستای ژیوار، در جستجوی میراث مادی پیرشالیار در آنجا برآمدم. آنچه در این سفر یکروزۀ علمی درک کردم، از جمله آن بود که عمدۀ اهالی روستا و ریشسفیدانی که من در ابتدا گمان میکردم چیزی در این باره میدانند، از وجود خانهای محقر در حکم چلهخانه که به پیرشالیار منسوب است، آگاهی نداشتند. چلهخانهای که در ضلغ غربی محلۀ اولاوه و در ابتدای جایی از روستا که «بهرهو پلێ» گفته میشود، در پای یک صخره و پشتبسته به آن قرار دارد. محلهای از روستا که اکنون به دلیل باقی ماندن خانههای قدیمی خشکهچین، نمایی دیدنی دارد و خود دارای چشماندازی وسیع به دیگر بخشهای روستا و کوهستان روبهروست. بر اساس آنچه در این سفر جستجو کردم ـ که قطعاً اطلاعات اولیه و نه نهاییِ پردازششده محسوب میشود ـ بخشی از این چلهخانه چند دهه پیش تخریب شده و ساکنان منزل کناری آن ـ که از ارادتمندان پیرشالیار محسوب میشوند ـ اقدام به بازسازی آن کردهاند و در این راه بسیار تلاش کردهاند تا مطابق سفارشهایی که گویا در خواب شنیدهاند، چوبهای تیرک سقف را درست مانند آنچه قبلاً بوده است، قرار دهند؛ اما به دلیل فرسوده و غیر قابل استفاده بودن بخشی از آنان، موفق به این کار نشدهاند. بنای فعلی چلهخانه به گونهای است که فرد در آن به راحتی سر پا ایستاده و چهار تا پنج نفر نیز به حالت ایستاده در آن جای میگیرند. پنجرۀ کوچک آن در ارتفاعی نزدیک به سقف قرار گرفته و درب آن، مانند چلهخانۀ اصلی پیرشالیار در کنار آرامگاه او، کوچک و نیمتنهرو است. چلهخانه روی در قبله دارد و چون در پای صخره قرار گرفته، در عمل بخشی از دیوار جانبی و پسینی آن را نیز بخشهایی از آن صخره شکل داده است.
از نکات جالب توجه دربارۀ موقعیت چلهخانه که به نظر من آمد، قرارگیری آن در وسط محلۀ «قولهو میرا» است؛ به گونهای که چشمانداز سقف چلهخانه، بیشترین پهنای دید افقی به مناظر روبهرو را دارد؛ مسألهای که در هیچ یک از بخشهای دیگر روستای بزرگ ژیوار، دستیافتنی نیست. از نظرگاه اینجانب، این مسأله ـ یعنی پهنگستره بودن چشمانداز عبادتگاههای صوفیان در هورامان ـ یکی از مشخصههای اصلی عرفان کردی و مشخصاً تصوف هورامیانه است؛ موضوعی که میطلبد در یادداشت و پژوهشی جداگانه به آن پرداخته شود.
پینوشت: این یادداشت تا به اینجا تنها ناظر بر اطلاعرسانی وجود چلهخانهای منسوب به پیرشالیار در روستای ژیوار است و هدف دیگری را دنبال نمیکند.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت