با وجود آنکه پروندۀ پژوهشهای سید عبدالله بلبری (درگذشتۀ ١٣٥٦ ه.ق) را پیشتر به نحوی بستهام، اما گاه پیش میآید که به اسنادی تازه دست مییابم و نکتههایی دیگر برایم روشن میشود. این بار اما در میان مجموعهای از نسخ خطی خود، که در حقیقت سندهایی پراکنده هستند، به دادههایی دیگر دست یافتم. به دلیل آنکه این اسناد از فرط پراکنده بودن به کاغذپارههایی بیربط میمانستند، تاکنون چندان بر روی آنها کار نکرده بودم. امشب در حالی که برای ارجاع یک مقاله به نامهای از او نیاز داشتم و آن را در میان این مجموعه پیدا کردم، از سر کنجکاوی سایر اسناد را نیز اجمالاً نگاه کردم و در یکی از آنها شرح مختصری از او را دربارۀ چگونگی گرایش به تصوف و طریقت نقشبندیه دیدم.
قبلاً میدانستم که او پس از پایان تحصیلاتی احتمالاً طولانی، در نهایت قبل از بازگشت به زادگاهش، به سِلک پیروان شیخ عمر ضیاءالدین نقشبندی (١٢٥٥ـ١٣١٨ ه.ق) پیوسته و به زودی خلیفۀ او شده است. به دلیل آنکه از کودکیهایش اطلاعات چندانی نداشتم، از مجموعۀ قراین به این نتیجه رسیده بودم که به احتمال زیاد زادۀ حدود ١٢٧٠ تا ١٢٨٥ ه.ق است. اکنون این سند به خط خود او، مسایلی چند را برای ما روشن میکند. سندی که متأسفانه قسمی از آن پاره شده و دقیقاً در محل ذکر تاریخ ولادت او به وسیلۀ خودش، خوردگی دارد!
«چون فقیرِ خاکسار [...] هجرت حضرت خیر البشر، صلی الله علیه و آله الملک الاکبر، هزار [...] ـصد هفت گذشته بود، سنۀ عمر خود در بیست شش یا بیست هفت [...] بعد از تعلم بعضی از علوم مقید، خود را در معرض نقصان و سرمایۀ عصیان یافتم. لازم بر خود دانستم که به توسلِ همت پیر طریقت و هادی حقیقت نجات یابم و نور مهر و محبت وجود مسعودشان هر نفس در دل تابَم. خلاصة الکلام، سوابق عنایت الهی و نور حقایق رحمت نامتناهی باعث نجات گردید و قوۀ تصرفات پیر دستگیر، فقیر پرتقصیر به جانب خود کشید. اعنی به المغفور المبرور، صاحب صفات حمیده، سالک مسلک به حق رسیده، که به چشم شاهده تخیلات انوار ذات دیده، سرور امجد، محبوب حضرت ملک صمد، اعنی شمسالدین حضرت الشیخ احمد، قدس سره العزیز و نفعنا الله ببرکاته، کمتر صحبت خدمت در حضور نمودم. بعد از فوت حضرت ایشان در تردید افتادم. عاقبت راه نجات در روح پرفتوحشان گشادم. حقیر را حواله به حضرت پیر برادرش ...».
بر اساس این سند، اکنون میدانیم او در سن ٢٦ تا ٢٧ سالگی، پس از پایان تحصیلات و با داشتن روحیۀ عرفانی، ابتدا به شیخ احمد شمسالدین نقشبندی (١٢٦٦ـ١٣٠٧ ه.ق) پیوسته، اما ظاهراً نتوانسته است چندان در محضر او باشد و بعداً به اشارۀ روحانی او ـ گویا پس از وفاتش ـ به شیخ عمر ضیاءالدین نقشبندی روی آورده است. اگر دلیل آنکه او پس از پایان تحصیلات و پیش از اشتغال به امر تدریس و تبلیغ و ارشاد، موفق به استفادۀ چندان از خدمت شیخ احمد نشده است را، دیرآشنایی با او و وفاتش بدانیم، در این صورت و با توجه سال درگذشت شیخ احمد، یعنی ١٣٠٧ ه.ق، در عمل درمییابیم که سید عبدالله بلبری در سال ١٢٨٠ ه.ق متولد شده است؛ یعنی در دورۀ پایانب حکمروایی آخرین امیر اردلانی، امانالله خان والی (د. ١٢٨٤ ه.ق).
این مسأله، دو اشتباه پیشینی من را اصلاح میکند. نخست آنکه به پیروی از نوادگان سید عبدالله، سن او را به غلط ٩٢ سال دانسته بودم، در حالی که سید عبدالله بلبری نهایتاً ٧٦ سال (هجری) زیسته است. دیگر آنکه، چون عمدۀ تحصیلاتش را در سنندج گذرانده و پیشتر گمان میکردم ممکن است ولادت او به سال ١٢٧٠ ه.ق بازگردد، بخشی از تحصیلات او را در دورۀ امارت اردلان و چه بسا متأثر از آن فضا تلقی میکردم. در حالی که اکنون میدانیم او در زمان برچیده شدن حکمروایی اردلان، تنها ٤ سال داشته است!
پینوشت: پژوهش در تاریخ، ضمن آنکه همواره با اشتباهها و برداشتهای ناصواب همراه است، برای نتیجهبخش بودن نیازمند پختگی، عدم تعجیل، تأمل، به کار بردن شم تاریخی و در کنار هم قرار دادن مجموعۀ اسناد تاریخی است. به عبارتی، بهتر است چندان به ما تازهکارها در تاریخ اعتماد نکنید! هر چند شاید بهتر باشد بگویم کلاً به تاریخپژوهان اعتنایی نداشته باشید!
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت