مدتهاست که نوشتن برای من به نوعی سرگرمی تبدیل شده است. گاه که نمیتوانم هیچ کار دیگری انجام دهم، مینویسم و به این ترتیب، خلقم کمی باز میشود! با وجود علاقهمندیهایم به نویسندگی، آن هم به سبک خودم، مدتهاست ـ مشخصاً پس از تجربۀ «گاهنوشتهای خودمانی» ـ در این زمینه گونهای از زهد پیشه کردهام و کمتر مینویسم و کمتر از آن نشر میدهم. این مسأله به دلیل رعایت پارهای ملاحظات بود که برخی از آنها را در نقدهای مکرر دیده و برخی دیگر را به اقتضای بالا رفتن سن، درک کرده بودم.
در این مدت، گر چه در تلاشم برای نشر محتوا با سویۀ علمی، به برخی فنون کوتاهنویسی و ارتباطدهی به مفاهیم، نزدیکتر شدهام، اما تقریباً به همان اندازه از شوق و طرب نویسندگی دورتر شدهام. حقیقت مسأله آن است که نوشتن، پیش از آنکه یک مهارت و فن باشد، نوعی هنر و ذوق است. قاعدۀ ذوق هم مشخصاً رهایی و نه محدودیت است!
اجازه دهید به عنوان کسی که در این زمینه تجربهای هر چند کمینه دارد، به عنوان حاصلی از آن، این توصیه را بکنم که ذوق و طرب درونیاتان را، از هر نوع هنری که هست، بنا به هر ملاحظهای که از طرف دوستان، خانواده، اطرافیان و محیط کاری و دانشگاهیاتان دریافت میکنید، محدود نکنید. چنین کاری اگر بکنید و ذوق خود را اگر حبس کنید و به آن مجال بروز و نمود اگر ندهید، در عمل به نابودی آن اقدام کردهاید! آن ذوق به زودی زیر خروار ملاحظهکاریهایتان خفه میشود و اگر هم از میان نرود و کورسوهایی از آن در کودک درونتان باقی بماند، احتمالاً برای همیشه ساکت میشود ...
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت