تغییر حوزۀ مطالعاتی‌ام از مهندسی به علوم انسانی، تاکنون با واکنش‌ها و نتایج مختلفی روبه‌رو بوده است. واکنش‌ها مشخصاً در دو دستۀ اظهار مخالفت، و نشان دادن شوق و موافقت قرار داشته‌اند. مخالفت‌ها بیشتر از جانب دوستان شهرستانی بوده است و موافقت‌ها نیز عمدتاً از جانب دانش‌آموختگان دانشگاه‌های برتر.


تفاوت نگاه دانشجویان دربارۀ علوم انسانی

به خوبی برایم روشن شده است که دوستان شهرستانی، به تناسب کوچک‌تر بودن جغرافیا و چشم‌انداز کلی دانایی‌اشان، با محدودیتِ دیدِ بیشتری به مباحث می‌نگرند. آنان عمدتاً به رشته‌ها نگاهی کارکردگرایانه از حیث موقعیت شغلی و اجتماعی دارند و هیچ دیدگاه روشنی از علوم انسانی و اهمیت و جایگاهشان ندارند و بنابراین حوزه‌های مهندسی و فنی را بیشتر می‌پسندند. در حالی که دانشجویان مهندسی‌خواندۀ دانشگاه‌های برتر، که خود زجر و زحمت خواندن بدون علاقۀ ریاضیات مهندسی را پشت سر گذاشته‌اند، به اهمیت علاقه‌مندی به مباحث نظری و سطوح والای دانش انسان‌شناسانه آگاهی دارند و از این حیث، روشن‌تر هستند.


کارکرد شغل‌گرایانۀ رشته‌های تحصیلی

اگر بخواهم علاوه بر واکنش‌ها به نتایج بپردازم، بحث به درازا می‌کشد. در این‌جا تنها به کارکرد شغل‌گرایانۀ رشته‌ها، بر پایۀ شناختی که از اکوسیستم کارآفرینی و استارتاپی کشور پیدا کرده‌ام، اشاره‌ای هر چند کوتاه می‌کنم. دوستانی که پیگیر نسیمُگرام بوده‌اند، احتمالاً دریافته‌اند که من دیگر نه در مهندسی برق و سیستم‌های کنترل در پی شغلی شایسته هستم و نه در تاریخ و تمدن سودای هیأت علمی شدن دارم و بنابراین صحبتی که می‌کنم، از جنس تجربۀ شخصی و احتمالاً با رویکردی متفاوت است.

حقیقت مسأله آن است که دنیای شغلی امروز، بسیار سیال‌تر از گذشته و مشخصاً مهارت‌محور و نه مدرک‌گراست. در گذشته اگر کسی مدرک کارشناسی می‌گرفت و پس از آن در اداره‌ای مشغول به کار می‌شد و پس از سه دهه بازنشسته می‌شد، امروز دیگر چنین نیست! صنعت، کسب‌وکار و مدیریت بازرگانی در دنیای امروز به شدت دانش‌بنیان، فن‌محور و اینترنت‌گرا شده است. منظور از دانش‌بنیانی نیز، الزاماً تحصیلات آکادمیک نیست، بلکه ابتنای کسب‌وکار بر تک و های‌تک است؛ یعنی محصول و خدمت باید پشتوانه‌ای از دانش کاربردی و مشتری‌محور داشته باشند.


شغل‌های نوین و رشته‌های دانشگاهی

تا چند سال پیش اگر به دلیل مهیا نبودن بستر کاری در کشور، فردی ناگزیر می‌شد در حوزه‌ای غیر از رشتۀ تحصیلی‌اش مشغول به کار شود و این مسأله نوعی نابه‌هنجاری به حساب می‌آمد، امروزه دیگر امری طبیعی است و می‌رود که بدیهی شود. در کشور فناوری‌ها نیز که آمریکا باشد، ٧٥ درصد دانش‌آموختگان در حوزه‌ای غیرمرتبط با تخصص  دانشگاهی‌اشان کار می‌کنند. نکتۀ مهم در آن است که طیف گسترده‌ای از موقعیت‌های شغلی نوین ایجاد شده‌اند که دیسپلین دانشگاهی خاصی برای آن‌ها طراحی نشده است. درک همین نکته است که پایۀ موفقیت روزافزون افراد خواهد بود: این‌که در پی مهارت یا مجموعه‌ای از مهارت‌ها باشند که دنیای سیال کسب‌وکار امروز خواهان آن است.

تولید محتوا، سئو، برنامه‌نویسی، دیجیتال مارکتینگ، آموزش، کوچ و فریلنسری از جمله حوزه‌هایی هستند که هم ظرفیت بالایی برای درآمدزایی دارند و هم به نظر می‌رسد که همۀ دانش‌آموختگانْ دیگر باید به فکر کسب مهارت در یک یا چند مورد از آن‌ها باشند. اگر کسی در هر کدام از این زمینه‌ها به تخصصی کارآمد دست یابد، به احتمال زیاد در موقعیت نابه‌سامان فعلی کشور، بدون درآمد باقی نخواهد ماند. این را نه یک شو، که واقعیتی آشکار بدانیم. چرا که، تجربۀ آشنایی‌ام با فضای نوین کسب‌وکاری ایران، به من نشان داده است که به همان اندازه ـ و بلکه بیشتر ـ که جوانان به دنبال کار خوب می‌گردند، کسب‌وکارهای جاافتاده نیز در پی جذب نیروهای خوب هستند و این مسأله، به شکل عجیبی یک لوپ ادامه‌دار است!

پی‌نوشت: اگر خواستید قدم بردارید و در این زمینه‌ها مهارت‌هایی یافته و به کاری آزاد و مستقل مشغول شوید، اما نگران گارد و مخالفت خانواده و برخی دوستانتان هستید، پیشنهاد می‌کنم در بلاگ استارتاپ تجربینو یادداشت «چگونگی تعامل با اطرافیان به هنگام ایجاد تغییر» را بخوانید. یادداشت «چرا نباید دربارۀ تصمیم‌هایمان به دیگران توضیح دهیم» هم البته که مفید است!