پربیراه نیست اگر بگویم برای جوان ایرانی بیش از آن‌که پرسش از آفرینش و غایت خلقت، اساسی بوده باشد، این‌که چه باید کرد، پراهمیت و در عین حال پربسامد بوده است. مدت‌هاست که جوان ایرانی در چرخه‌ای از سبک زندگی قرار گرفته که در پی آن، همواره با پرسش چه باید کرد مواجه شده است. او که انتظار می‌رفت در ایام جوانی‌اش با شادابی بزیَد و با طراوتی سرشار به خلاقیت و نوآوری مشغول شود و به ساختن بپردازد، عمدتاً در اندیشه و اندوهِ یافتن شغلی کارآمد و برپا کردن یک زندگی آبرومندِ هر چند ساده، زودتر از نسل والدینی‌اش پیر، ناامید، فرسوده و موسفید شده است.

جوانی که به علاوۀ چالش‌های به مراتب سنگین اقتصادی، با مجموعه‌ای از موانع عرفی و قانونی در شاد زیستن نیز روبه‌رو بوده و در عمل خود را در محیطی به دور از آزادی‌های ایده‌آلش یافته است. کسی که از شکاف نسلی با والدینش بارها و عمیقاً آسیب دیده و در تداوم جدال سنت و مدرنیته، اگر چه به ظاهر گام‌ها جلوتر از پیشینیانش می‌زیسته، اما هیچ نمی‌دانسته است که در دوراهی میل خود برای داشتن سبک زندگی امروزینش یا پایبندی به خواسته‌های خانوادگی و عرفی و قومی چه کند. حیران از آن‌که به دلیل نابه‌سامانی‌های بی‌شمار مملکت و نبودن افقی روشن از رویدادهای سرنوشت‌ساز، در ابهام آیندۀ نیامده، برای زندگی‌اش چه کند؟ حتی غصۀ فرزندان نداشته‌اش را خورده و بارها با خود فکر کرده که دست‌کم برای آنان چه کند؟ بماند یا برود؟ با ناملایمات بسازد یا با آن‌ها بجنگد؟ راه خود را در پیش گیرد یا در چهارچوب هنجارهای برای او کهنۀ جامعه بزید؟ جوانِ گاه مستأصلی که برای هر سویه از زندگی‌اش ـ اگر چه به نظر ساده بیایند یا دست‌کم برای جوان غربی حل‌شده و باورنکردنی باشند ـ بارها با خود اندیشیده است که در این وضعیت آشفته چه باید کرد؟

اکنون اما در برهه‌ای به سر می‌بریم که این پرسش متدوام زندگی جوان ایرانی، برای او پررنگ‌تر شده و اخیراً بعد تازه‌ای به خود نیز گرفته است. این‌که در وضعیت پیش روی جامعه، هم‌چون یک شهروندِ مطالبه‌گر آزادی‌خواه، چه باید کرد؟ راه درست چیست و چگونه باید رفتار کرد که هم در شبانگاهانِ این روزها با وجدانی آسوده سر بر بالین گذاشت و هم در فردای این دوره، بتوان سرها را آبرومندانه بالا نگاه داشت؟

جوانی که در گسست خواسته‌های خود و مطلوبات عرفی، بارها از دینِ در خدمتِ قدرت فاصله گرفته و بعضاً در میان تکلیف دینی و گرایش‌های شهروندی مدرنش، تقابلی آشتی‌ناپذیر یافته است. کسی که فراتر از چهارچوب‌های هویت سنتی ـ چه وظایف دینی، چه هنجارهای اجتماعی و چه گرایش‌های قومی و ایرانی ـ در جریان آزاد اطلاعات و پیوستار شبکه‌های اجتماعی، دوست‌دار حقوق انسانی خود در دنیای مدرن شده و به آن متمایل شده، بلکه دل بسته است! او اکنون بیشتر از هر زمان دیگری و از هر جهتِ زندگی‌اش، در عمل به این می‌اندیشد که به راستی چه باید کرد؟