دربارۀ رویدادهای اخیر و مطالبات و اعتراضات مردمی و ناآرامیهای نواحی مختلف ایران، ضمن آنکه در میان افکار عمومی و نیز سیاستگزارانْ طیف گستردهای از موضعگیریها دیده میشود، در میان اهالی علم و درسخواندگان علوم انسانی نیز دیدگاههای مختلفی به چشم میآید.
پارهای از دانشگاهیان بنا بر مسئولیت اجتماعی خویش، سعی کردهاند از تغییرات و تحولات جامعۀ ایران در دورههای اخیر و نارضایتیهای انباشتشده، تحلیلهایی علمی و بعضاً پیشنهادهایی به دستاندرکاران ارایه دهند. آنچه در محتوای عمدهای از تحلیلگران دیده میشود، نگرانی آنان از برآورده نشدن خواستهها و در عین حال نادیده گرفته شدن توصیههای مکرر پژوهشگران، جامعهشناسان، تاریخپژوهان و دیگر دغدغهمندانی است که پیشتر با نگاهی انتقادی به بررسی وضعیت دگرگونی لایههای مختلف جامعه و شکلگیری نسلهای جدید با باورمندی به ارزشهای متفاوت پرداختهاند، است.
در کنار مجموعۀ تحلیلهایی که تاکنون از جانب صاحبان نظر ارایه شدهاند، آنچه برای من به عنوان یک دانشجوی تازهکار و علاقهمند به تاریخ در تبیین چرایی شکلگیری چنین رویدادهایی جالب به نظر میرسد، همدلی و همراهی بخشهای مختلف قومی و حزبی و فکری ایران با کردهاست. بر اساس پارهای گزارشها، احتمالاً پیشتر و شاید بارها اتفاقاتی مشابه ـ طبیعتاً در سطحهای مختلف و عمدتاً با خشونت کمتر ـ برای زنانی از شهرها و قومیتهای دیگر نیز روی داده است، اما هیچ کدام از آنها با این حجم از واکنشها همراه نبودهاند.
مهسا ـ ژینا ـ دختری جوان، کُرد و اهل سنت از منطقهای محروم و نوعاً مرزی بود که در سفر به پایتخت، به آن صورت دچار حادثه و در عمل روحیۀ بخش قابل توجهی از جامعه با شنیدن آن عمیقاً جریحهدار شد و به مرور به مجموعهای از واکنشها و اعتراضهای خیابانی و مطرح کردن پارهای مطالبات و ظهور شعار «زن، زندگی و آزادی» انجامید که معمولاً تحلیلگران از آنها با عنوان تغییرات عمیق در لایههای مختلف اجتماع و ورود جامعۀ ایرانی به مرحلهای جدید یاد میکنند. پرسش این است که چرا و چگونه طبقات و اقشار مختلف جامعۀ ایرانی، به این صورت با مسأله همدلی کردند و همراه شدند؟ اگر مهسا دختری ترک یا بختیاری یا بلوچ یا ترکمن بود، آیا با چنین واکنشهایی مواجه میشدیم؟ اگر او دختری جوان و سنی نبود چه؟ اگر او از منطقهای کمبرخوردار نیامده بود و اصطلاحاً در آن روز در شهری دیگر غریب نبود، اکنون با چه بازتابی روبهرو بودیم؟!
اینها پرسشهایی هستند که شاید در مرحلۀ دوم اهمیت باشند و اساساً ثقل محوری در تحلیل این رویداد، ملاحظۀ مجموعهای از مسایلی دیگر باشد. با این حال، میتوان از این زاویه نیز به آن نگریست و ضمن تأملاتی، به تحولاتِ اکنون سرعتیافتهترِ جامعۀ متنوع ایران پی برد.
این مسأله به ویژه از آن جهت برای من ملموس مینماید و در نتیجه بیشتر اهمیت مییابد، که در تجربۀ زیستۀ خود در دورۀ دانشجویی کارشناسی، با موجی از عدم شناخت پارهای از دانشجویان از مناطق مختلف و به ویژه نواحی مرکزی ایرانی دربارۀ کردها و کژفهمیهای آنان از جامعۀ کردی و آداب آن روبهرو بودهام و وقتی اکنون همراهی اقوام و ساکنان بخشهای متعددی از ایران را با کردها و مسایل کردستان در چهارچوب مطرح کردن خواستههای خود در اعتراضات میبینم، بیش از هر چیز مرا با ابعاد گستردۀ تغییرات جامعۀ ایرانی در دورۀ گذشتۀ نزدیک و نیز ظرفیت ارتقای وجوه مدنی آن آشنا و نوعاً امیدوار میکند.
منبع تصویر: تایم
یادداشت مرتبط: اعتراضات اخیر در ایران | یک مطالعۀ جامعهشناختی دربارۀ کردها
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت