سفر دانشجویی ده روزۀ من به امارات به پایان رسید و متأسفانه نتوانستم مطابق آنچه در نظر گرفته بودم، از مراحل مختلف سفر و تجربههای آن به صورت یادداشتنویسیهای تلگرامی گزارش دهم. با این حال، در پیج نقلی اینستاگرامیام به صورت مرتب ستوری گذاشتم و دنبالکنندگانم را در عمل با خود همراه کردم.
نمایش مراحل مختلف سفر، چالشها، دیدنیها و در مجموع، بهاشتراکگذاری تجربههای سفر، هم برای خودم لذتبخش بود و هم در چهارچوب اهداف استارتاپم ـ تجربینو؛ پلفترم بهاشتراکگذاری تجارب دانشجویی ـ قرار داشت. مجموع بازخوردهایی هم که از دنبالکنندگان گرفتم، برای من هیجانانگیز بود و عمیقاً مرا ترغیب به ادامۀ راه و درستی ارزشهای استارتاپ تجربینو کرد.
طبعاً نمیتوانم در یک یادداشت تلگرامی، مجموعۀ دیدنیها و یافتههای خود را از این سفر دانشجویی، که نخستین سفر خارجهام نیز بود، تشریح کنم. با این حال، به صورت بسیار اجمالی میتوانم بگویم که از همان لحظۀ فرود در فرودگاه دبی و عدم لرزش هواپیما در مقایسه با زمان خیزگیری آن در فرودگاه امام، متوجه تفاوت کیفیت جادۀ باند فرودگاهها شدم و پس از آن، از دیدن زیرساختهای ارتباطی عمیقاً کارآمد دبی و شارجه، به وجد آمدم. همان شب اول رسیدنم به خوابگاه، با دیدن ماشینهای شاسی بلند و لوکس دانشجویان در پارکینگ محوطه ـ که داشتن آنان برای طبقۀ متوسط ایران افسانه است ـ و مقایسۀ موقعیت رفاهی آنان با وضعیت خودم به عنوان دانشجوی دکتری در ایران، عمیقاً جا خوردم.
روز اول، زمانی که با پای پیاده از خوابگاه در شهر دانشگاهی به آکادمی علوم فضایی شارجه میرفتم و کاگران و مهندسان را در حال تعمیرات فضای سبز در ورودی دفتر فرهنگی حاکم شارجه دیدم و نظم و جدیت آنان را در رعایت نکات ایمنی مشاهده کردم، در مقایسه با ممکلت خودمان، نوعاً افسوس خوردم. وقتی با معماری مدرن مؤسسۀ بیتالحکمه در کنار مدیریت حرفهای آن روبهرو شدم، در عمل عاشق آن شدم و چگونگی الهام این عربهای همسایه از سازوکار یک نهاد تاریخی اسلامی در ساختاردهی به یک مجتمع کتابخانهای جذاب و مدرن، مرا مجذوب عقل نوینِ بهادهنده به میراث گذشتگان آنان کرد. زمانی که در شهر دانشگاهی، سازه و نمای تمامی بناهای نوین علمی را بر پایۀ سنت معماریِ عربی ـ اسلامی یافتم، بر هوش و ذکاوت آنان درود فرستادم و تجمیع مؤسسات مختلف فرهنگی ـ علمیِ آنان در یک منطقه با نام شهر دانشگاهی را، امری تحسینبرانگیز دانستم و تعدد بنیادهای فرهنگی برای حفظ تراث اسلامی و زبان عربی و فرهنگ عربهای خلیج فارس را، در عین تلاش برای اخذ ظواهر مدرنیته، یک هوشمندی بینظیر ارزیابی کردم.
از تجربۀ شرکت در کارگاههای تخصصی عربی و انگلیسی بسیار لذت بردم و زباندانی دانشجویان و اعضای هیأت علمی و بلکه مردم عادی جامعه را، عنصری متمایز و متأثر از نظام آموزشی کارآمد آنان ـ دستکم در عرصۀ ارتباط با جهان ـ یافتم. فراوانی قابل توجه حضور اتباع خارجی در این کشور کمجمعیت و نوع نگاه آنان به این مسأله در مقایسه با ایران، برایم بسیار قابل تأمل بود. اتحاد امارتها در عین تنوع قوانین آنها ـ حتی در مسألهای چون حداکثر سرعت مجاز در آزادراهها ـ برای من امری متفاوت مینمود. دیدن معبد هندوها، حسینیه و مسجدهای اهل سنت در کنار یکدیگر بدون هیچ تفاوتی، از جدیدترین تجربههای من بود. عبادتگاههایی که در کوچههای پسین آنان، زنان خارجیِ عمدتاً آسیایی و آفریقایی، آشکارا در حال تنفروشی بودند. دیسکوهایی که شلوغی و صدای آنان، به پای صفوف جمعیت مسجد و طنین همزمان اذانِ مساجدِ نزدیک به هم نمیرسید و نشان از یک اصل انسانی میداد: آزادی برای زیستن!
تجربهها و آموختههایم از این سفر، بیش از این اجمالِ نزدیک به ایجاز مخل از ترس اطناب ممل هستند و امیدوارم بتوانم در آیندهای نزدیک بخشی از آنها را در قالب یک گزارش جامع به دوستان علاقهمندم تقدیم کنم.
سخن نهایی نیز آنکه، از آنجا که خود برای تأمین هزینههای این سفر متحمل زحمتهایی چند شدم و در این مسیر بیش از هر چیز وامدار خانواده و به ویژه برادر عزیزم، کاک سید مادح هستم، در عمل بر آن شدم پویش نوپای احسان را ادامه داده و با یاری خدا، آن را به یک مؤسسۀ اهداکنندۀ کمکهزینه و حمایتهای مالی به دانشجویان و پژوهشگران تبدیل کنم. از دوستان و همراهان عزیزم نیز تقاضا میکنم اگر این ایده را میپسندند، بر مصداق امر قرآنی تعاون در خیر، یاریدهندۀ این برادر کمترینشان باشند. طبعاً با سپاسهایی بیکرانه از صمیم قلب یک دانشجو!
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت