به رغم پارهای محدودیتها و هزینهها، زمستان امسال در دو رویداد علمی بینالمللی به صورت حضوری شرکت کردم. مورد دوم، کنفرانسی در دانشگاه کۆیه واقع در اقلیم کردستان عراق بود که محور اصلی آن، طریقتوارۀ حقه و محور جانبی آن، طریقت نقشبندیه در کردستان بود. مقالهای از من نیز در این رویداد پذیرفته شد و برای ارایۀ آن دعوت شدم.
شهر کۆیه
شرکت در این کنفرانس پیشامد مناسبی بود تا در اقلیم کردستان عراق سفر کنم، برخی شهرها و روستاهای آن را ببینم، با جامعۀ کردی آنجا بیشتر آشنا شوم، قسمی از تحقیقات میدانی رسالهام را پیش ببرم و دربارۀ نظریۀ دکتریام ـ که در حال پردازش آن هستم ـ بیشتر فکر کنم و آن را با واقعیتهای جاری آنجا سنجیده و در صورت لزوم اصلاح کنم.
سه شب اول را به میزبانی دانشگاه در شهر کۆیه بودم. شرکت در کنفرانس فرصت مناسبی بود تا برخی جوانب علمی نهادهای آکادمیک آنجا را ارزیابی کنم و به علاوه، شبکۀ ارتباطی خود را با برخی پژوهشگران گسترش دهم. حضور رئیس دانشگاه از ابتدا تا آخر کنفرانس، مشارکت نمایندگان سیاسی کشورهای خارجی، حضور پرشمار و تعیینشدۀ پیروان طریقتوارۀ حقه، حمایت دو شیخ آنان از کنفرانس، تعامل و پرسش و پاسخ و نقدهای حاضران بر ارایهدهندگان و مواردی دیگر، از برجستهترین نکات قابل مشاهدۀ این رویداد علمی بودند.
طریقتوارۀ حقه
پس از کنفرانس، به دو روستای کهڵکهسماق و شهدهڵه، مراکز اصلی خانقاهی طریقتوارۀ حقه رفتم و از میزبانی سرپرستان آن دو خانقاه بهرهمند شدم. گفتوگو با شیخ محمود از خود کنفرانس برای من بسیار مفیدتر و دربردارندۀ اطلاعاتی مبتنی بر واقعیت جاری در زندگی و تفکر پیروان حقه بود و از این رو، مجدداً برایم آشکار شد که عمدۀ پژوهشها در مطالعات کردی و مشخصاً جوانب دینشناختی آن، الزاماً با واقعیت مسأله همخوان نیستند و چه بسا بارها از عمق ماجرا فاصله دارند. به نظر میرسد تحقیقات مربوط به یارسانها، حقهایها و ایزدیها در کردستان، در این دستهبندی قرار بگیرند و مستلزم بازبینی در روش پژوهش با ملاحظۀ تحقیق میدانی باشند.
بازدید از نواحی جغرافیایی مهم تاریخی
بازدید از غار و دربند جاسهنه به عنوان پناهگاه شیخ محمود حفید در مبارزات ضد استعماریاش، حضور در روستای سهرگهڵوو، گذر از درۀ تنگ بهرگهڵوو ـ که مرکز و محور اصلی عملیاتی شورش کردها بوده ـ و مشاهدۀ غار خاتون خوبی در نزدیکی آن، از برنامههای لذتبخش سفر بودند. مشاهدۀ این غار و ملاحظۀ ناحیۀ جغرافیایی سخت آن، ذهن پژوهشگر را درگیر چرایی انتخاب این مکان از جانب بهاءالله به عنوان بنیانگذار بهائیت و احتمال تأثیرپذیری او از آداب طریقت نقشبندیه در تدوین مناسک آیین جدید خود میکند.
رفتن به بیاره و اقامت در خانقاه آن
روزهای اول حضورم در سلیمانیه، مهمان مؤسسۀ آرشیوی و اسنادی ژین بودم و پس از آن به خانقاه اصلی نقشبندیه در روستای مرزی بیاره رفتم و همچون یک مسافر ناشناس در آنجا اقامت گزیدم. مشاهدۀ سر پا بودن این مرکز و مدرسۀ آن با همان روحیۀ صوفیانه و پذیرایی از مهمانان بدون پرسوجو از آنان، برایم جالب بود. در آنجا فرصتی یافتم تا ضمن تأمل در جوانبی از مسألۀ رساله، به مطالعهای چند دربارۀ مولانا خالد شهرزوری بپردازم. خواندن بخشی از سرگذشت او از زبان نوشیروان مصطفی امین، سیاستمدار کرد، برایم الهامبخش بود و مرا به تأملی تاریخی دربارۀ شخصیت او کشاند. از کوشش مولانا خالد برای یافتن راه حق و سرسختی او در دفاع از اعتقاد و طریقت نوینش در رویارویی با مخالفتها، تهمتها، پاپوشها و دشمنیهای نخبگان کرد، متأثر شدم و دریافتم که بدون اهتمام به پیشنهادهایی که مرا به محافظهکاری و عدم آشکار کردن برخی روندهای علمی و اصلاحیام دعوت میکنند و نیز نقدهایی که از پارهای نوآوریهایم میشود، بر آنچه حق یافتهام مصر باشم و راه خود را ادامه دهم.
در عین حال، از این مسأله متأثر شدم که چرا مولانا خالد و شیخ معروف نودهی، که هر دو شیخ طریقت و ساکن شهر سلیمانیه بودند، به دیدار یکدیگر نرفتهاند؟ مسأله از آنجا گرانتر میشود که بدانیم مولانا خالد، به رغم شهرت شیخ معروف در طریقت و شریعت، در دورۀ طلبگیاش نیز به نزد او نرفته است و ممکن است این موضوع، نشان از زاویۀ پیشینی او با شیخ قادریان باشد. این در حالی است که مجموعۀ دیدارهایی که افراد با مولانا خالد داشتهاند، عمدتاً موجبات رفع سوء ظن را در پی داشتهاند. حتی زمانی که شیخ معروفْ ملا یحیی مزوری را علیه مولانا میشوراند و او به دیدار مولانا میرود، تسلیم خواست و ارادهاش میشود و بعداً شیخ معروف را در نامهای سرزنش میکند که تو او را از نزدیک ندیدهای و با او ننشستهای.
آنچه من از این سرگذشت تاریخی درک میکنم و درس میگیرم، اهمیت دیدار و ملاقات اندیشههای نایکسان برای رسیدن به تفاهم، تعامل و به قول قرآن، تعارف شعوبی و در نتیجه شکوفایی جامعه از حیث اندیشهورزی است ...
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت