در تجربۀ زیستۀ دینداریام، بارها با کسانی برخوردهام که در عین پایبندی به فرامین فقهی و اسلامی و دارا بودن نسبی ویژگی صلاحت، بسیار ساده، بعضاً سادهلوح و گاه سفیه بودهاند. با آنکه برخی از این افراد ذاتاً دارای چنان صفاتی بودهاند، در بعضی دیگر از دینداران، این صفات یا تشدید شدهاند و یا حتی بروز یافتهاند. لب سخن آنکه، بعضاً دینداری و فقهمداری به سادهلوحی و صلاحت نیز به گونهای از سفاهت میانجامد!
صداقت در ادبیات مسلمانان
در کنار واژۀ صلاحت به عنوان تعبیری از گونهای از دینداری، اصطلاح صداقت برای نوع دیگری از دینمداری در ادبیات اسلامی وجود دارد که به نوعیْ نسخۀ بهبودیافتهتر، مترقیتر و سیاستمدارانهترِ صلاحت به شمار میآید. ابوبکر، خلیفۀ نخست مسلمانان، نخستین کسی است که در تاریخ صدر اسلام به دارا بودن این ویژگی شناخته شد و تاکنون بارزترین شخصیتِ بازنمایندۀ این صفت است. کسی که در عین برخورداری از ویژگیهای برجستۀ اسلامی، فردی شایسته، دانا، سیاستمدار و مرد عمل بود و در راه دفاع از ارکان اسلام، بسیار استوار. چگونگی حضور او در سقیفۀ بنیساعده و جنگ با پرداختنکنندگان زکات، از نمونۀ عملکردهای آشکاری است که به نظر میرسد در صورت صالح ـ و نه صدیق ـ بودنش، از او صادر نمیشدند.
پرداخت و پردازش بیشتر این مسأله، نیازمند واکاوی بیشتر واژگانی و ریشهشناسی آنها و دقت در آیۀ کریمۀ «وکونوا مع الصادقین» است که پرهیزکاری را در مجاورت ـ و یا به قول دقیقتر و درستترِ صوفیان، مصاحبت ـ با راستگویان دانسته است.
ارجحیت صداقت نسبت به صلاحت
آنچه اسلامگرایان، مبلغان و دینداران باید به آن توجه کنند، دقت در انتخاب شیوه و سبک دینمداری به دو گونۀ صلاحت یا صداقت است. یکی از این دو، به سادگی و بیپیرایگی و بعضاً نادانی در امور دنیایی میانجامد و آن دیگری به سیاستمداری، ذکاوت، تیزبینی و در یک کلامِ کُردی، به «ژیریِ» فرد دیندار و در اینجا، مسلمان، منجر میشود.
نکته: ما نوعاً در دینمداریامان آزادیم. هنر در انتخابهایمان است!
پینوشت: به نظرم خواندن تاریخ به همراه خردورزی، یکی از راههای کمککننده برای گذار از صلاحت به صداقت است؛ البته در صورتی که نتیجۀ وارونه ندهد و از بن دینمداری را از فرد نگیرد، که هیچ بعید نیست!
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت