یکی از آفتهای علم و پژوهش، سیاستزدگی است. این مسأله گر چه در گذشتههای دور نیز با نسبتهای متفاوت آن وجود داشته، اما اخیراً و پس از وارد شدن جوامع ـ به ویژه شرقیهای جایمانده از قافلۀ توسعه ـ به دنیای مدرن، شتاب بیشتری یافته است. تاریخ احتمالاً آسیبپذیرترین دانشها در این زمینه است؛ چرا که به جای کارکرد روشنگرانۀ آن، که به موجب آن دیدگاهها باز شده و مسایل گذشته به شکل بیطرفانه و بدون جانبداری و انواع تعصبهای مذهبی و قومی آشکار میشوند، از آن انتظار میرود تا در راستای منافع قومی و مذهبی تأثیرگذار باشد. این مسأله، به ویژه پس از برآمدن دولتملتها و کشورهای کوچک و گاه به نسبت بزرگ، به جریانی قابل توجه تبدیل شد که از آن میتوان به عنوان تاریخسازی یاد کرد.
خودآگاهی تاریخی کردها
این مسأله در خصوص کردها قدری متفاوت است. سرزمین کردستان جغرافیایی است که در درازنای تاریخ، بزنگاه تمدنها بوده است و همواره در آن، «دیگران» جنگ کردهاند. این مسأله را میتوان از زمان جنگ ایرانیان با یونانیها و رومیها، تا دورۀ جنگهای صفوی ـ عثمانی پی گرفت. آنچه به نظر من میرسد آن است که کردها به تدریج به این نتیجه رسیدند که دیگران به آنها بیتوجهاند و چارۀ کارشان در خوداتکایی است. مردم کردستان در میان برزخ جنگهایی که تنها ویرانیاش نصیب آنان میشد، آشکارا به این نتیجه رسیدند که نه صفویان شیعه به آنها اهمیت میدهند و نه ترکهای حنفی. از این جهت، از دیدگاه من قومگرایی کردها با هویتطلبی دیگران در خاورمیانه، کاملاً متفاوت است. گرایش به خوداتکایی کردها سابقهای دیرینهتر، دستکم در ناخودآگاه آنان دارد، این در حالی است که عربها و ترکها و دیگران، پس از مواجهه با غرب و عمدتاً تحریک از ناحیۀ استعمارگران برای تجزیۀ امپراتوری عثمانی بود که به سمت ملیگرایی کشیده شدند. مصداق این انگاره، دقت در حرکتهای آزادیبخش اولیهای است که از جانب علما و مشایخ طریقت برای رهایی کردها از ستم کارگزاران عثمانی و دیگران شکل گرفت.
ملیگرایی کردی
با این حال، حس نیاز به خوداتکایی کردها به مرور به ملیگراییِ نوین آغشته شد و چهرهای دیگر گرفت. در اینجا نیز حرکت کردها، تفاوتی دیگر دارد: آنان از دستیابی به کشوری مستقل ـ که قبلاً قول آن را دریافت کرده بودند ـ بازماندند و از این جهت، از دیگران عقب ماندند و به مرور، در هر کدام از کشورهای جدیدِ شکلگرفته، به حاشیه رانده شدند و بعضاً مورد ستم آشکار و نسلکشی قرار گرفتند. همین مسأله و کمرنگ شدن نقش آنان در کشورهای جدید و نادیده گرفته شدن حقوق اولیۀ آنان به ویژه در خصوص زبان و فرهنگ و آداب و رسومشان، حس ملیگرایانۀ آنان و تلاش پیوستهاشان را برای دستیابی به حقوق مسلمشان تقویت بخشید. از رهگذر همین مسأله است که فعالان کُرد به این انتظار دست یافتهاند که در چنین موقعیتی که دیگران به آنان ظلم میکنند و حقوقشان نادیده گرفته میشود، تاریخ را در خدمت مصالح قوم خود قرار دهند و از جمله، برای تقویت حس ناسیونالیستی از آن استفاده کنند. در چنین فضایی است که اگر کرد پژوهشگری سعی کند از وجه روشنگرانۀ تاریخ استفاده کند، احتمالاً پژوهشهای او مورد توجه قرار نمیگیرد و به مرور طرد میشود.
کردها و ایران
با در نظر گرفتن این درآمد، اکنون میتوان مسألۀ اصلی را مطرح کرد: برخی از فعالان کرد بسیار تلاش میکنند تا واژۀ کرد را بدون نسبت به هیچ سرزمین دیگری به کار ببرند و حتی زمان اشاره کردن به کردهای تبعۀ کشورهای ایران، عراق، سوریه، ترکیه و ارمنستان، اصرار دارند تا صرفاً از اهل کردستان بودن آنان یاد کنند. این مسأله به مرور به انکار هویت تاریخی کردها انجامیده است و در خلال آن گفته میشود که ما ایرانی، ترکیهای، عراقی، سوری و ارمنستانی نیستیم. مسأله در خصوص کشورهای ارمنستان، ترکیه، عراق و سوریه صادق است؛ چرا که این کشورها جدید هستند و پیوند قومیتی و تاریخی آنچنانی میان کردها با آنان وجود ندارد. اما به نظر میرسد مسأله دربارۀ ایران متفاوت باشد. کردها از بانیان اصلی سرزمینی هستند که اکنون ایران خوانده میشود و در گذشتۀ خود، عمدتاً بخشی از این جغرافیا بودهاند. این گزاره یک فکت تاریخی است و مشخصاً قابل انکار نیست. اما اکنون، رویکرد تاریخی در ایرانی خواندن کردها، در مقابل خواست ملیگرایان ـ که سعی میکنند از تمام ابزارها برای تقویت مصالح کردی استفاده کنند ـ قرار گرفته و بیشتر سویۀ سیاسی و غیرعلمی به خود گرفته است.
از آنجا که روشن شدن دقیق و علمی این مسأله برای من، نیازمند مطالعاتی چند است، به نظرم رسید پیش از هر چیز نظر دوستان، همراهان نسیمُگرام و متخصصان امر را جویا شوم. در صورتی که در این باره نظری دارید، لطفاً در بخش نظرات بیان بفرمایید. امیدوارم همراهی شما عزیزان به روشنتر شدن مسأله با رویکرد علمی بینجامد. پیشاپیش از همراهیاتان صمیمانه سپاسگزارم.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت