تاریخ‌پژوهان در متون و منابع تاریخی، همواره داده‌ها و گزارش روی‌دادهای شگفت می‌خوانند و به دلیل تعدد آنان، در عمل پس از مدتی نسبت به برخی از انواع شگفتی‌ها ـ به قول یکی از استادانم ـ دچار بی‌غیرتی تاریخیْ و به مرور، کمتر شگفت‌زده می‌شوند و دیگر برایشان عادی می‌شود. این عادی شدن بعضاً تنها محدود به خواندن متون نیست و به دایرۀ زندگی روزمره و خبرهایی که می‌شنوند نیز، کشیده می‌شود. تاریخ‌دوستان چون پیشتر گزارش انواع جنایات را در منابع خوانده‌اند، به نسبت مردم عادی، از شنیدن روی‌دادهای هولناک کمتر متأثر می‌شوند و این از پیامدهای تاریخ‌خوانی است و مطالعۀ بسیار.

با وجود گستردگی داده‌های منابع از جوانب مختلف زندگی مردمان در دوره‌های مختلف، آن‌چه از گزارش‌های متون تاریخی برای من جذابیت بیشتری دارد و بعضاً باعث شگفتی‌ام می‌شود، یافته‌های تازه‌ای است که از لابه‌لای برخی آثار دربارۀ صدر اسلام، شبه‌جزیره و عرب‌های آن دوره و فرهنگشان پیدا می‌کنم. دلیل آن هم روشن است. اسلام تاریخی‌ای که به دست ما رسیده، از این فرهنگ متأثر شده و دریافت چهارچوب بنیادین اسلام نبوی، از رهگذر بازشناخت این فرهنگ میسر است.

امشب در مطالعۀ یک پژوهش نوین از یکی از متفکران معاصر شمال آفریقا، در پاورقی آن به خبری دربارۀ یکی از صحابه برخوردم که نوعاً برایم تازگی داشت و جالب بود. این صحابه، عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح است که سرگذشت جالبی دارد. او باسواد بود و خط زیبایی داشت و به همین دلیل، پیامبر (ص) او را کاتب وحی کرد. با وجود این مقام و مرتبه، او مرتد شد و به مشرکان پیوست! در پی این مسأله، پیامبر (ص) نیز خون او را مباح اعلام کرد. با این حال، از آن‌جا که برادر شیری عثمان بن عفان بود، در فتح مکه به او پناه برد و چون در امان او بود، با درخواست عثمان بن عفان، پیامبر (ص) از خون او گذشت. به دلیل این وامداری، او از یاران وفادار برادرش شد و در دورۀ خلافت عثمان بن عفان، مدتی ولایت مصر را بر عهده گرفت.

مسأله‌ای که برای من شگفت‌انیز بود، چرایی ارتداد اوست. بر اساس یک روایت، نقل است که پیامبر (ص) به او اجازه می‌دهد «عزیز حکیم» را به صورت «علیم حکیم» و نیز «الظالمین» را به صورت «الکافرین» بنویسد و در تأیید این تغییر می‌فرماید: «آری، به هر گونه که بنویسی، صحیح است». این مسأله باعث می‌شود تا عبدالله بن سعد در ادعای نبوت پیامبر (ص) تردید کند و پس از مدتی مرتد شود.

طبیعتاً این گزارش، تنها یک سویه و جانبی از ماجراست و آن‌چه در میراث مسلمانان غالبیت دارد، به تعمد او در تحریف آیات یا اعجاب او از برخی آیات و در نتیجه ارتدادش دلالت دارد. با این حال، فرض حقیقت داشتن این گزارش، بن‌مایه‌های نگرش سنتی اسلامی دربارۀ تعلق متن و معنای قرآن به خدا را نشانه می‌گیرد و جای این سخن را باز می‌دارد که تنها معنا را از آن خدا بدانیم، و نه لفظ را. فارغ از این موضوع، چگونگی تعامل پیامبر (ص) با کتابت وحی و سعۀ صدر او در این مسأله را نشان می‌دهد که به تمامی با سخت‌گیری صحابه در دورۀ خلفای راشد، متفاوت است.