پیشتر فکر می‌کردم عنصر اصالت، شاخصۀ عادلانه‌ای برای سنجش و معرفی افراد نیست. گمان من بر آن بود که ممکن است فردی از خانواده‌ای ناشناخته و به دور از پاره‌ای ارزش‌های اجتماعیِ منطبق بر مفهوم اصالت، بر پایۀ تلاش و پشتکار خود به جایگاهی بایسته برسد و دارای چنان مجموعه‌ای از مکارم اخلاق باشد که بعضاً در منظومۀ رفتاری سایر شهروندانِ شناخته‌شده با عنوانِ دارندۀ خانوادۀ اصیل، دیده نشود.

بعداً و با مشاهدۀ مواردی عینی در جامعه، به اهمیت این مفهوم در پاره‌ای ارزیابی‌ها پی بردم و بیش از آن، دریافتم که می‌توان آن را به عنوان سنجه‌ای برای نهادها نیز به کار برد. از آن جمله می‌توان دانشگاه را در جامعۀ ایران، از این زاویه بررسی کرد و دربارۀ جایگاه آن و پاره‌ای حوزه‌های معرفتی چون علوم انسانی، به داوری نشست. بر پایۀ این دیدگاه، ریشۀ عمدۀ مشکلات دانشگاه در ایران در مقام مقایسه با وضعیت این نهاد در غرب، به عدم اصالت آن در جامعه بازمی‌گردد!


تفاوت کارکردهای دانشگاه در ایران و غرب

با توجه به تاریخ و قدمت برپایی و نمود دانشگاه در غرب، درهم‌تنیدگی آن با جامعه، و شکل گرفتن ساختار و فلسفۀ آن بر پایۀ تحولات و نیازمندی‌های اجتماعی اروپا، به نظر می‌رسد که نتوان عیناً همان کارکردها را برای دانشگاه در ایران تعریف کرد یا دست‌کم انتظار داشت. تاریخ دانشگاه در غرب با وجود تفاوت دربارۀ مصادیق اولیۀ آن، مشخصاً به پیش از دورۀ رنسانس بازمی‌گردد. این نهاد در تحولات و دوره‌های مختلف تاریخی غرب پس از رنسانس، چون دورۀ روشنگری، انقلاب صنعتی، ویکتوریا، ماشین و جنگ‌های جهانی، هم‌زمان با دگرگونی‌های پیش‌آمده، ضمن تثبیت جایگاه خود، کارکردهای دیگری نیز یافت و نهایتاً به وضعیت کنونی آن در دورۀ نوین رسید. در درازنای تاریخ دانشگاه در غرب ـ که بعضاً تا ده سده در نظر گرفته می‌شود ـ سایر نهادها و نیز طبقات اجتماعی، حضور دانشگاه و اهمیت و کارکردهای آن را پذیرفته و جایگاه آن را در کلیت جامعه، تعریف کرده و پذیرفتند.

این در حالی است که تاریخ دانشگاه در ایران در معنی خاص آن، مشخصاً به دارالفنون در دورۀ ناصری بازمی‌گردد. اگر چه از آن زمان تاکنون، پاره‌ای تحولات اجتماعی نیز در ایران روی داده‌اند، اما شکل‌گیری و پایه‌گذاری آن در عمل پیاده‌سازی نظام به‌وجودآمده در غرب در ایران بود. به سخن ساده، بدون ملاحظۀ پیشینۀ تاریخی دانشگاه در غرب، محصول آمادۀ آن که طبیعتاً بر پایۀ اقتضائات غرب بود ـ آن هم در ساحت ظاهر ـ اخذ و به مرور در جامعۀ متفاوت ایران جانمایی شد.


جایگاه علوم انسانی به هنگام شکل‌گیری دانشگاه در ایران

از همان ابتدای شکل‌گیری بن‌مایه‌های دانشگاه در ایران، علوم انسانی ـ که عمدتاً برخاسته از نگاه خاص انسان غربی به خود و جهان پیرامونش هستند ـ به نوعی کم‌اهمیت انگاشته شدند. این مسأله به دلیل شرایط ممکلت و نیازمندی آن به دانش‌آموختگان مهندسی برای تسریع در روند عمران و آبادانی ـ که بعضاً از آن با عنوان تلاش برای برون‌رفت از عقب‌ماندگی تعبیر می‌شد ـ بازمی‌گردد. بر همین اساس، نهاد پایه‌گذاری‌شده با کمک مدرسان خارجی، دارالفنون ـ در مقام ترجمۀ عربی پلی‌تکنیک ـ نامیده شد و از مفهوم دانشگاه که به معنی جامع است و در ظلِ این جامعیت، علوم انسانی را نیز شامل می‌شود، به دور ماند.

در نقطۀ مقابل این وضعیت، یکی از پایه‌های شکل‌گیری دانشگاه در غرب نهادهایی انگاشته می‌شود که از آن‌ها با عنوان مدارس زبان‌های شرقی نام برده می‌شود که نوعاً از روح علوم انسانی برخوردار بودند و بنابراین در ادامه نیز علوم انسانی جایگاه خود را حفظ کرده و حتی ارتقا دادند. به علاوه، پاره‌ای از مهم‌ترین دانشمندان تجربی، در عین حال نظریه‌پردازان بزرگ علوم انسانی بودند و در ابتدا، برخی دانش‌ها با عناوینی چون فلسفۀ طبیعت شناخته می‌شدند و در نام آن‌ها، نظام فکری دانشمندان و اهتمام آنان به علوم انسانی آشکارا نمایان بود.


دور شدن متخصصان علوم انسانی از مدیریت آموزش عالی

دانش‌آموختگان دارالفنون و تحصیل‌کردگان اعزامی به اروپا ـ عمدتاً در مهندسی و پزشکی ـ کاربه‌دستان آتی نهاد آموزش عالی در ایران شدند و ماندند. به این ترتیب، مدیران دانشگاه‌ها و برنامه‌ریزان آموزشی، مهندسانی بودند که غالب اهتمام آنان به حوزه‌های فنی بود. این روند پس از انقلاب نیز ادامه داشته و فراتر از مشکلات دانشگاه، یکی از دلایل ناکارآمدی دولت‌ها در ارتقای کیفیت زندگی مردم و رفاه آنان، نبودن دانش‌آموختگان علوم انسانی در میان مسئولان اثرگذار شناخته می‌شود.

علاوه بر آن‌که دانش‌آموختگان علوم انسانی، سیاست‌گذاران آموزش عالی نبودند و این مسأله آشکارا بر جایگاه و کاربرد و وضعیت علوم انسانی در ایران تأثیرگذار بود، خود مدرسان و پژوهشگران علوم انسانی روندهایی را در پیش گرفتند که به ضعف دانش فراهم‌آمده در حوزۀ علوم انسانی انجامید. بر خلاف غرب که در آن علوم انسانی با عنوان Humanities شناخته می‌شود ـ که نشان از پیوستگی و درهم‌تنیدگی این علوم در ظلِ عنصر انسان و مفهومی به نام اومانیسم است ـ متخصصان علوم انسانی در ایران به آفت تخصص‌گرایی دچار شدند. این در حالی است که در یک نگاه کلان، به نظر می‌رسد علوم انسانی تخصص‌بردار نباشند و لزوم تبحر در هر کدام از دانش‌های آن، اگر نه اشراف بر سایر علوم، که دست‌کم استفاده از آن‌ها و منابعشان است.


اشتغال پژوهشگران به نظریه‌های غربیان

بعضی از پژوهشگران علوم انسانی در ایران، چنان درگیر نظریه‌های فراهم‌آمدۀ دانشمندان غربی می‌شوند و در آن منظومۀ فکریِ بعضاً بی‌ربط غرق می‌شوند، که گویی در جامعۀ ایران زندگی نمی‌کنند و انسان ایرانی وجود ندارد تا حول او پژوهش و مطالعه کنند! این شیفتگی به نظریه‌های غربی به نوعی است که گاه، در حالی که هنوز نفس متن و دانش جدید غربی در ایران ترجمه نشده است، از جانب برخی متخصصان ایرانی نقد می‌شود یا نقد غربی‌ها بر آن ترجمه و منتشر می‌شود!


پژوهش‌های بی‌ربط متخصصان علوم انسانی

در پاره‌ای حوزه‌های علوم انسانی نیز، عده‌ای از متخصصان و پژوهشگران به جای پرداختن به مسایل جاری جامعه یا دست‌کم کاربردی برای آن، به موضوعاتی می‌پردازند که فرسنگ‌ها از فرهنگ و آداب و رسوم و تاریخ این سرزمین فاصله دارند. به عنوان مثال، گاه در میان اهالی تاریخ پاره‌ای پژوهش‌ها و تخصص‌ها دیده می‌شود که هیچ پیوندی با جامعۀ ایران و وضعیت آن ندارد. در رشتۀ تاریخ و تمدن ملل اسلامی نیز، استادی سراغ ندارم که پس از سال‌ها تدریس و پژوهش در این حوزه در دانشگاه، دارای نظریه‌ای شناخته‌شده دربارۀ تمدن مسلمانان و ایرانیان باشد. بماند که در سایر رشته‌ها و حوزه‌ها نیز، ظاهراً حرف چندانی برای گفتن در تراز جهانی نداریم و بعضاً حتی در میان کشورهای اسلامی نیز، پژوهشگران اثرگذار زیادی از ایران دیده نمی‌شوند.


راه‌حل پیش رو برای دانشجویان علوم انسانی

با ملاحظۀ این وضعیت از علوم انسانی در کنار آشفتگی پدیدآمده بر اثر بینش حاکمیت دربارۀ علوم انسانی اسلامی و تلاش برای دخالت ایدئولوژیک در پایه‌های بعضی دانش‌ها، به نظر می‌رسد داشتن تجربۀ آکادمیک بین‌الملل و ایجاد شبکۀ ارتباطی پیوسته با پژوهشگران مطرح جهانی و استفاده از روش‌ها و بینش‌های تحقیق غربیان در علوم انسانی، راه حلی اولیه برای دانشجویان و پژوهشگران جهت دستیابی به مایه‌های اصیل علوم انسانی و در نتیجه امکان نظریه‌پردازی بر مبنای پایه‌های درست آن باشد. مسیری که در سال‌های گذشته با انزوای بیشتر کشور و کاهش شدید ارزش ارز و تغییر برخی نگاه‌ها نسبت به دانشجویان ایرانی در آکادمیای بین‌الملل، سخت‌تر از پیش شده و راه را برای ارتقای وضعیت علمی دانشجویان و پژوهشگران علوم انسانی تنگ‌تر کرده است.