همۀ ما دربارۀ تغییر و اهمیت آن شنیدهایم و احتمالاً بارها نیز تلاش کردهایم در زمینههایی که میخواهیم، تغییر کنیم و مسیر خود را در ابعادی از زندگی بهبود ببخشیم. امری که در نوع خود پسندیده است و ظاهراً روز به روز محبوبتر نیز میشود؛ به گونهای که امروزه مفاهیمی چون توسعۀ فردی و رشد شخصی، به یکی از جذابترین زمینههای مورد علاقۀ بخش قابل توجهی از جامعه ـ به ویژه جوانان، دانشجویان، دارندگان کسبوکار، کارآفرینان و فعالان حوزۀ استارتاپـ تبدیل شده است. با این حال نکتهای که به نظر میرسد در این مسیر بعضاً نادیده گرفته میشود، شخصیتشناسی و به ویژه توجه به درونگرایی و برونگرایی و کاراییهای هر کدام از این انواعِ شخصیتی است.
تلاشهای ما برای تغییر
احتمالاً برای همۀ ما اتفاق افتاده است که خواستهایم مانند الگوهایمان و یا کسانی که بنا به هر دلیل دوستشان داریم، رفتار بکنیم و در این زمینه تلاش هم کردهایم، اما پس از مدتی شکست خوردهایم. گاه ممکن است خواسته باشیم در تعاملات اجتماعی خود مانند آن یکی دوستمان باشیم که به راحتی با همه گرم میگیرد، سر صحبتها را باز میکند و معمولاً گرم کردن مجالس دوستانه با اوست. ممکن است بعضاً برای آنکه مانند یکی از استادان باسوادمان باشیم، تلاش کردهایم در رشته و زمینۀ تحصیلیامان بسیار درس بخوانیم تا ما نیز به موفقیتهایی که او رسیده است، دست یابیم و مانند او، هم در امور اجرایی دانشگاه ـ آن هم در یکی از دانشگاههای برتر کشور ـ فعال باشیم، هم با صنعت در ارتباط باشیم، هم به پژوهش بپردازیم، و هم تدریس کنیم!
به هر حال هر کدام از ما در زندگیامان تصمیمهای زیادی گرفتهایم و احتمالاً بخش قابل ملاحظهای از این تصمیمها ناظر بر تغییر کردن به منظور دست یافتن به مجموعهای از اهداف بودهاند. تصمیماتی که الزاماً با نتیجۀ درخور همراه نبودهاند و معمولاً در همان گامهای ابتدایی با شکست مواجه شدهاند. مسألهای که بارها ما را به تفکر و بازبینی مسیری که رفتهایم واداشته و یا ما را به سمت مطالعۀ انواع کتابهای خودیاری سوق داده است؛ آثاری که نوعاً میتوانند مفید باشند، اما ممکن است الزاماً نسخۀ مورد نظر ما را دربرنداشته باشند و نتیجۀ خواندن آنها، احتمالاً تداوم درماندگی و استیصال ماست. به راستی چه مسألهای باعث میشود ما به منظور تغییر کردن تصمیم بگیریم و در بیشتر آنها شکست بخوریم؟
لزوم توجه به نوع شخصیت
آنچه به نظر من میآید و آن را ناگزیر باید اجمالاً بگویم ـ چرا که نیمههای شب است و باید فکری به حال خوابیدن زودتر و زود بیدار شدن در صبح هم بکنم! ـ آن است که ما، معمولاً این اشتباه را مرتکب میشویم که بدون در نظر گرفتن نوع شخصیت خود، اهدافی را به منظور تغییر کردن و دست یافتن به آنها در نظر میگیریم که ممکن است اساساً با روحیۀ ما سازگار نباشند و در نتیجه تلاش برای ایجاد عادتهایی در آن زمینه، به نتایج چندان پایداری نینجامد! در واقع ما کمتر به نوع شخصیت خود، عادتها، رفتارها، واکنشهایمان در موقعیتهای مختلف، دلبستگیها، علایق و حتی ویژگیهای فیزیولوژیکی خود دقت میکنیم و بیشتر به ایدهآلهای ذهنی خود میاندیشیم و آنها را به منظور ایجاد نقطههای هدفِ تغییر انتخاب میکنیم.
در پیش گرفتن چنین روالی ممکن است آسیبزا و هدردهندۀ اوقات ارزشمند ما باشد و بینتیجه ماندن تلاشهایمان و حتی افسردگی و یا دستکم عدم برخورداری از عزت نفس و کاهش اعتماد به نفس را در پی داشته باشد. باور نمیکنید؟ بگذارید مثالی بزنم و با اجازۀ خودتان این یادداشت کوتاه را به پایان برسانم.
تصور کنید که فردی درونگراست و طبیعتاً بیشتر از هر چیز دیگر، از تنهایی خود لذت میبرد؛ اما با این حال با توجه به آنکه میخواهد در جامعه رشد کند، شغلی دستوپا کند، به موقعیت اجتماعی بالایی دست یابد، ناگزیر به سمت اهدافی میرود که ممکن است چندان با درونگرایی او همسو نباشند. مانند اینکه بخواهد همچون فلان دوستش که در یک شرکت خصوصی معتبر مشغول به کار است، با همه گرم بگیرد و یا همچون بهمان دوست دیگرش که در شهرشان به موقعیت اجتماعی قابل توجهی دست پیدا کرده است، بخواهد در بیشتر مجالس عرفی شهرشان حضور پیدا کند و به سخنرانی بپردازد.
در پیش گرفتن این دو هدف ـ یعنی گرم گرفتن با همه، و حضور و سخنرانی کردن در مجالس ـ نیازمند ویژگیهایی است که معمولاً در یک فرد برونگرا دیده میشوند. چنین فردی اگر بخواهد برای رسیدن به هدف خود، به جای در نظر گرفتن راهکارهای دیگر، تنها بر این اهداف متمرکز شود، احتمالاً موفق نخواهد بود! چرا که مسیری که در نظر گرفته است، چندان که انتظار میرود، با ویژگیهای خُلقی او هماهنگ نیست و نتیجۀ آن معمولاً چنان خواهد بود که پس از مدتی کم آورده، از ادامۀ گام برداشتن به منظور رشد در جامعه با در پیش گرفتن سایر راهکارهای با کارآیی بیشتر خودداری میکند و چون شکست میخورد و به خواستۀ خود نمیرسد، ممکن است با احساساتی چون شرم، خودکمبینی، اضطراب و حتی افسردگی مواجه شود!
جمعبندی پیوند تغییر و درونگرایی
نتیجه آنکه به نظر میرسد پیش از انتخاب نقاط اهداف به منظور تغییر کردن، بهتر است آنها را از حیث سازگاری با روحیۀ خُلقی، نوع شخصیت و دوگانۀ درونگرایی و برونگرایی در خود ارزیابی کنیم و پس از مطمئن شدن از پیشنیازهای لازم به منظور تغییر کردن و سراغ داشتن آنها در ظرفیت نوع شخصیتی خود، با اعتماد بیشتری نسبت به دست یافتن به نتایج مورد نظر، اقدام بکنیم.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت