قرآن به راستی کتاب شگفتی است. چنین داوریای را عمدۀ منتقدان نیز باور دارند. طرز تلقی من اما مبتنی بر برداشتهای تجربهگرایانه و بعضاً حاصل تأملات جسته و گریختهای است که گاه از آنها گریزی نیست! اندیشیدنهایی که نوعاً همۀ ما آنها را بارها تجربه کردهایم. هر بار آیهای و واژهای از این کتاب آسمانیِ مسلمانان مرا تا ژرفای بودنهایم میبَرد و گاه نیز مرا به تصمیماتی در زندگیام میکشاند یا از ارادههایی به دور میدارد. آخرینِ این گونه آیات تأثیرگذار، گفتوگومانندی میان مردگان و فرشتگانِ بازخواستکننده است که به ویژه بخشی از آن، مدتی است ذهن جستوجوگرم را به خود مشغول داشته است: «اَلَم تَکُن اَرضُ اللهِ واسعةً، فَتُهاجِرُوا فیها»؛ مگر زمین خدا گسترده نبود تا در آن بکوچید؟
این سخن را فرشتگان در قبال پاسخ ـ بخوانید بهانۀ ـ تازهمردگان میگویند. بگذارید تمام آیه را بخوانیم تا با بافتار مفهومی آن بیشتر آشنا شویم: «آنان که بر خویشتن ستم کردند، آنگاه که فرشتگانِ قبض روح کننده از ایشان پرسیدند: «در چه حال بودید و چه میکردید»، گفتند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم». فرشتگان میگویند: «مگر زمین خدا گسترده نبود تا در آن، از جایی که مورد ستم قرار میگرفتید، بکوچید»؟ جایگاه آنان دوزخ است و این جایگاه، سرانجام بدی است».
فارغ از قرائتهای عمدۀ مفسران که علت نزول این آیه را به رویدادی تاریخی در دورۀ نبوی ـ هجرت نکردن برخی از نومسلمانان مکه، شرکت کردن در جنگ بدر در صف مشرکان به دلیل تهدید قریشیان و نهایتاً کشته شدن در آن ـ منسوب میکنند و در نتیجه از تعمیم مفهومی آن دور میشوند، دلالت معنایی آیه را همچون راهنمایی کاربردی برای زندگی انسان ـ و نه صرفاً فرد ایمانآورنده به آیین اسلام ـ در هر دورۀ تاریخی و در هر بخش از زندگی او میدانم.
در واقع به رغم نُرم سرزنشی و بلکه عتابیِ آیه، عناصر حرکت و پویایی در آن موج میزنند: اینکه آدمی به جای بهانه آوردن، به پا خیزد، خود را صرفاً و همواره فردی مورد ستم قرار گرفته نپندارد، بلکه در پی چارۀ موقعیت خویش باشد و ایستایی نکند و گام بردارد. علاوه بر این بنمایۀ انگیزشی زیبا، دو نکتۀ ارزشمند دیگر در آیه نیز بازگفتنیاند. نخست آنکه وجه معناییِ دریافتی از این آیه، در امتداد مفهوم محوری دیگری در قرآن است که من از آن با عنوان سفارش به سیر در ارض یاد میکنم. آیههای متعددی در قرآن وجود دارند که در آنها انسان را به گردش در پهنۀ زمین میخوانند. در یکی از این آیات، هدف چنین فراخوانی عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان است و این همان فلسفۀ قرآنی تاریخ است و بر این اساس، آموختن از تاریخ برای زندگی به صورت میدانی و تجربی و مفاهمهای، امری پسندیدۀ سفارششده است. در آیۀ مورد بحث اما، ضمن تأکید دوباره بر مفهوم پیشینی با اشاره به گسترده بودن زمین، مطالبه از سطح سفارش فراتر رفته و به یک امر تبدیل شده است. این حکم قرآن البته که کاربردی و تجربهگرایانه است؛ چرا که وقتی انسان در موقعیت هجرت قرار میگیرد، تصمیم او به رفتن و به جای گذاشتن وطن از سر ناگزیری است و این ناگزیری در ادبیات اسلامی به صورت عنصر واجب بازتعریف شده است.
نکتۀ دیگر در مفهوم شگفت واژۀ مستضعف قرار دارد که میتواند دلالت معنایی گستردهای داشته و ناظر بر کسی باشد که در موقعیت فروتر قرار گرفته، بر او ستم رفته، چارۀ مقابله ندارد، آزادی از او اخذ شده، عملکردهایش محدود شدهاند و در نتیجه استعدادهایش آن گونه که باید، شکوفا نمیشوند و مشخصاً نمیتواند عمدۀ مسئولیتهای دینی و اجتماعیاش را به خوبی انجام دهد. مفهومی که برای بسیاری از ما آشناست، درکش میکنیم و گویا بارها آن را زیستهایم.
چاره اما چیست؟ به خویشتن، پیرامون و پیرامونیانمان که نگاه بیندازیم، میبینیم که بیشترینۀ ما تاکنون در عمل همان بهانۀ مردگان را آوردهایم، رویکرد انفعال را در پیش گرفتهایم و گویا پذیرفتهایم که همین است که هست و این سخن را همچون مرهم آلامِ خفته در اندرونمان برگزیدهایم. چارهای که مشخصاً کارساز نبوده و احتمالاً بسیاری از ما را درمانده کرده است. شاید باید ایستایی را به کناری وانهاد و گامهایی دیگر برداشت. زمین خدا که گسترده است ...
پینوشت: آیه را به صورت خودمانی و نه تماماً مقید به فنون مربوط ترجمه کردهام! در سورۀ نساء، آیۀ ٩٧، متن عربی آن را ببینید.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت