زندگی در یک معنی آن، استفاده کردن از فرصت‌هاست. گاه در زندگی‌هایمان فرصت‌هایی پیش می‌آیند که بسته به چابکی و زرنگی و استعداد و زودجنبی‌امان می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم. برای همۀ ما بارها اتفاق افتاده که فرصت‌هایی را در پیش رو داشته‌ایم، اما آن‌ها را از دست داده‌ایم. امری که ممکن است دلایل زیادی داشته باشد، اما احتمالاً تعلل، اهمال‌کاری و واگذاری امور به آینده، یکی از دلایل همیشگی این مسأله باشد.


دورۀ دانشجویی هم‌چون فرصت

این موضوع در زندگی دانشجویی با شدت و حدت بیشتری صادق است. دورۀ دانشجویی را در مجموع می‌توان به عنوان فرصتی بزرگ نگریست که با همۀ تلخی و شیرینی‌هایش عمدتاً در خاطر افراد باقی می‌ماند. دوره‌ای که می‌تواند صرف رشد، یادگیری و بزرگ شدن شود و تجربه‌ای که ممکن است هرگز مشابه آن به لحاظ دستاوردها در زندگی افراد تکرار نشود.

گاه در زندگی دانشجویی فرصت‌هایی وجود دارند که بعضاً از فرط در دسترس بودن آن‌ها، دیده نمی‌شوند. تحصیل در یک دانشگاه جامع و امکان دسترسی به همۀ رشته‌ها و دانشکده‌ها و استادان، از آن جمله است. از آن‌جا که شخصاً دورۀ کارشناسی را در یک دانشکده و نه دانشگاه سپری کرده‌ام، به خوبی با نعمت دانشگاه آشنا هستم. توضیح آن‌که دانشگاه صنعت نفت، به عنوان یک دانشگاه تخصصی، تنها چهار دانشکده، آن هم در چهار شهر مختلف از شمال تا جنوب کشور دارد: دانشکدۀ علوم دریایی در شهر ساحلی محمودآباد در مازندران، دانشکدۀ ویژۀ رشته‌های اداری چون حسابداری و مدیریت در تهران، دانشکدۀ اصلی نفت در اهواز و یک دانشکدۀ قدیمی مادر در آبادان.

در یک دانشگاه جامع، به خوبی می‌توان دنبال ایده‌ها، سلایق و علایق خود رفت، در کلاس‌های متنوع شرکت کرد، با دانشجویان رشته‌های مختلف ارتباط مؤثر برقرار کرد و از دانش استادان دانشکده‌های گوناگون استفاده کرد. دانشگاه تهران و خوابگاه‌های آن از این حیث یک دانشگاه ویژه است. خوابگاه ما، یعنی کوی پسران در امیرآباد، روبه‌روی کمپی از دانشگاه قرار دارد که دانشکده‌هایی چون تربیت بدنی، زبان و ادبیات، مطالعات جهان، کارآفرینی و پارک علم و فناوری در آن قرار دارند. قبل از آمدن کرونا و برگشتن به شهرستان، به بعضی از این دانشکده‌ها سر زده بودم. از آن جمله یک بار برای اخذ مشورت دربارۀ راه‌اندازی یک کسب‌وکار تخصصی در حوزۀ زنبورداری، به دانشکدۀ کارآفرینی رفتم و در یک آن، جذب محیط فعال آن شدم: راهروها شلوغ بود، در گوشه و کنار آن میزگردهایی تشکیل شده بود و دانشجویان و کسانی از بیرون (فعال در حوزۀ کسب‌وکار) دور هم به تبادل نظر می‌پرداختند، افراد شیک‌پوش، اکتیو و مثبت بودند و دیوارها پر از نمودارها بود.

آن زمان من بیشتر در یک فضای آکادمیک و در میانۀ تصمیم‌گیری برای انصراف از مقطع دکتری و رفتن به خارج قرار داشتم و هنوز با اکوسیستم کارآفرینی کشور آشنا نشده بودم. اکنون که مدتی از آشنایی‌ام با استارتاپ‌ها می‌گذرد، ضعف آشکار بنیان دانشی شهرستان و استان در حوزۀ کارآفرینی، ایده‌پردازی و در کل دور بودن از فضای استارتاپی کشور، آزاردهنده است و مرا تشنۀ یادگیری از مراجع مرکز کرده است؛ جایی که هر آن چیز ارزشمند و نو ـ بعضاً با اختلافی چند ساله ـ از آن‌جا به دیگر نواحی و مناطق محروم سرازیر می‌شود. الآن که به چند ترم گذشته نگاه می‌کنم، درمی‌یابم که چه فرصت آشکاری دم دستم بوده و از آن به شکل درست استفاده نکرده‌ام!

یک دلیل عمدۀ آن، علاوه بر کم‌کاری‌های خودم، قرار گرفتنم در میان جمع نادرست بود! حقیقت مسأله آن است که علوم انسانی‌ها در این حوزه‌ها بیش از اندازه ناتوان هستند و الهیاتی‌ها نیز در این زمینه‌های بعضاً هیجان‌انگیز، به تمامی و آشکارا پرت هستند! امری که حتی به زهد ارتباطی‌ام منجر شده و مرا در حلقۀ محدودتری از افراد قرار داده است.

تجربه: از افراد ناامید، نادان و تک‌بعدی دوری کنیم. در قطع ارتباط با ناکارآمدان، نامهربان باشیم!