پس از دانش‌آموختگی در مهندسی برق و وارد شدن به وادی علوم انسانی و تحصیل و پژوهش در تاریخ، به تدریج علاقه‌مندی‌ام به فلسفۀ علم شکل گرفت و با اهمیت یافتن مسألۀ نسبت علم و دین، بیش از پیش فزونی یافت.

مدتی است مطالعۀ منابعی دربارۀ فلسفۀ علم و دین را در برنامۀ خود گذاشته‌ام، اما هنوز موفق به اجرایی کردن آن نشده‌ام و تنها اخیراً توانسته‌ام به آرامی برخی از این منابع را در دست بگیرم. با توجه به آن‌که فهم پیوند علم و دین پیشتر برایم اهمیت یافته بود، به مرور دربارۀ آن تأمل کرده و به نتایجی نیز دست یافته بودم. فراتر از آن، متأثر از رویکرد یکی از استادان دانشمند دانشگاهی در حوزۀ تاریخ و تمدن، به سمت منشی خاص در تعیین جهت‌گیری در میانۀ روش علمی در پژوهش و باورهای دینی پیش رفته بودم.

زمانی که برای تولد 81 سالگی آن استاد، در دانشگاه شهید بهشتی جشن تولدی کوچک گرفته بودیم، من به سیاق شور و شوق دانشجویی خود به طرح پرسش‌هایی چند از او پرداختم. ایشان در میانۀ بحث از فعالیت‌هایش، به ویژه دربارۀ یکی از مداخل دانشنامه‌ای مشهور خود، این موضوع را مطرح کرد که به هنگام انجام پژوهش تاریخی، روحیه‌ای علمی دارم و آن را همواره برای حرفۀ خود به کار می‌برم، اما در ساحت دین‌داری ناگزیر آن را به کناری می‌نهم و به جای آن‌که خود را پژوهشگری پای‌بند به روش تحقیق تعریف کنم، خود را باورمندی مسلمان می‌بینم و به این ترتیب، به سادگی چالش‌های فکری را برای خود حل می‌کنم.

اگر چه در ظاهر به نظر می‌رسد چنین رویکردی هم ساده‌سازی مسأله است و هم نوعی ناباورمندی به روش علمی در آن دیده می‌شود، اما در واقع دارای بن‌مایه‌هایی از حقیقتِ چگونگی رابطۀ علم و دین است. این منش را اکنون راهگشاتر از گذشته می‌بینم و در پیوند با نگرش عارفان به علم، مرا به سمت نوعی خاص از جهت‌گیری در برابر علم می‌کشاند.

در آثار پاره‌ای از پژوهشگران تصوف و عرفان اسلامی، بسیار شنیده‌ایم که اهل عرفان به عشق گرایش داشته‌اند و عقل را وانهاده‌اند و علم را نیز حجاب معرفت دانسته‌اند. منتقدان از این رویکرد اهالی خانقاه رخنه گرفته و آن را به عنوان یکی از آسیب‌شناسی‌های جریان تصوف برمی‌شمارند. این در حالی است که هر چه در فلسفه‌ورزی‌هایم بیشتر پیش می‌روم، بر خلاف نقدی که معمولاً به صوفیان وارد می‌کنند، رویکرد عقل‌گریزی آنان را در ساحت معرفت دینی و جهان‌بینی عرفانی، می‌ستایم و راه درست دین‌ورزی می‌پندارم!

تفصیل آن‌که چگونه به این نتیجه رسیدم و چرا آن را مفید می‌دانم، بماند برای بعد. آن‌چه می‌توانم نگاه دانشجویی اکنون خود را به آن توصیف کنم، علم‌گرایی در توصیف جهان و ارزیابی اندیشه‌ها، و علم‌گریزی عرفانی در روحیۀ دین‌مداری است. اگر چه هنوز در وادی نسبت علم و دین جست‌وجو می‌کنم، اما به گمانم مرحله‌ای که در آن به سر می‌برم، دربردارندۀ توأمان آرامش در باورمندی به دین، و اشتیاق در یادگیری و کشف نادانسته‌هاست ...!

در پیوند با یادداشتِ دوگانۀ دانش‌ورزی و دین‌مداری