زمانی که در دورۀ دانشجویی کارشناسی ارشد در دانشگاه شهید بهشتی با فراغ بالی بیشتر از اکنون، رهاتر و جست‌وجوگرتر ـ در عین سیال بودن مسیری که در پیش داشتم و هنوز راه مناسب آینده را پیدا نکرده بودم ـ و جسورتر، انرژی قابل توجهی داشتم، تقریباً هر روز می‌نوشتم. به خاطر دارم یک بار پس از بازگشت از سفری به قم، پس از آن‌که شبانه به خوابگاه بازگشتم، در عین خستگی فراوان و نمود آشکار آن در چهرۀ خواب‌آلودم، گزارشی نوشتم و آن را در گاه‌نوشت‌های خودمانی به اشتراک گذاشتم. هنوز چهره و سخنِ همراه با اعجابِ هم‌اتاقی‌ام را در ذهن دارم که انتظار نداشت پس از یک سفر خسته‌کننده بتوانم بدان شکل پشت لب‌تاب بنشینم و بدون اجبار و تنها از سر علاقه‌مندی، بنویسم.

فارغ از آن‌که آن یادداشت‌ها دربرگیرندۀ چه فوایدی بودند و حتی چه ارزشی داشتند، اکنون که مدتی است به دلیل پاره‌ای مشغله‌های متفاوت و جدی‌تر از درگیری‌های ذهنی گذشته، عمیقاً از نوشتن دور شده‌ام و به آن دوره می‌نگرم، بیش از هر چیز دو نکته برایم جالب و نوعاً جذاب است. نخست طراوتی است که انسان در دوره‌ای از جوانی‌اش دارد و انرژی متفاوتی که احتمالاً بعدها نظیر آن را در خود نخواهد دید، و دیگری اثر شگفت‌انگیز نظم رویه‌دار، مهندسی فرآیند و نتیجه‌بخشی تداوم در فعالیت‌های خرد است.

حقیقت آن است که آدمی پس از پشت سر گذاشتن ٣٠ سالگی، عمیقاً دگرگون می‌شود و این تغییر عمدتاً در نحوۀ دیدگاه او نسبت به زندگی، سطح اولویت‌ها، جنس دغدغه‌ها و شکل و دایرۀ ارتباطات او با اطرافیان و خانواده روی می‌دهد. اتفاقی که پیش می‌آید، تبدیل پاره‌ای هیجان‌ها، بی‌قراری‌ها و بی‌گدار به آتش زدن‌ها و تلاش‌های مکرر پیشین، به طمأنینه و سکون و فعالیت‌های حساب‌شده‌تر است و این، نوعاً فروکش کردن انرژی یا دست‌کم تغییر نمود کارکردی آن در ساحت عمل است.

فراتر از این مسأله، آن‌چه از تجربۀ یادداشت‌نویسی‌های آن دوره‌ام آموخته‌ام، نقش تداوم در اثربخشی فعالیت‌های کوچک است. زمانی که آن کانال تلگرامی را راه‌اندازی کردم، نه نقشۀ راهی داشتم و نه برنامه‌ای مشخص. آن‌جا صرفاً محلی بود که به سبک خودم می‌نوشتم و به این ترتیب با قسمی از دوستان ارتباط می‌گرفتم. با این حال، پس از کمی بیش از یک سال، با مجموعه‌ای قابل توجه از یادداشت‌ها در قامت کتابی ١٥٠٠ صفحه‌ای مواجه شدم.

در نگاه نخست، به نظر فراهم آوردن کتابی در این حجم ـ ولو پژوهشی نباشد و بر مبنای رویه‌ای از خاطرات‌نگاری تهیه شود ـ سخت، طاقت‌فرسا و البته که زمان‌بر است. با این حال، آن‌چه از خروجی کانال به دست آمده بود، نه به زحمت حاصل شده بود و نه ظاهراً مانع امر و برنامۀ دیگری هم شده بود.

فراتر از این تجربۀ عینی، به نظر می‌رسد الگو گرفتن از این منش برای تبدیل کردن آن به روالی برای پژوهشگران به منظور سامان دادن پرونده‌های باز آنان، سودبخش باشد. دقت در این موضوع که علاقه‌مندان به پژوهش بنا به دلایل مختلف درگیر پروژه‌های تحقیقاتی متفاوتی می‌شوند که معمولاً در زمان مقرر به سرانجام نمی‌رسند یا بعضاً ناتمام باقی می‌مانند، اهمیت چنین رویکردی را بیشتر نمایان می‌کند.

با آن‌که کمتر به معرفی کتاب ـ به ویژه در زمینه‌های زرد ـ می‌پردازم، اما در این باره، کتاب اثر مرکب نگاشتۀ دارن هاردی، راهنمای خوبی برای به‌کارگیری این روش جهت ساختارمند کردن تغییرات کوچک در سبک زندگی است.